کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازُک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نازک خوراکی
لغتنامه دهخدا
نازک خوراکی . [ زُ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت نازک خوراک . رجوع به نازک خوراک شود.
-
نازک خوری
لغتنامه دهخدا
نازک خوری . [ زُ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) نازک خواری .
-
نازک خیال
لغتنامه دهخدا
نازک خیال . [ زُ ] (ص مرکب ) که خیالش نازک و لطیف و رقیق است . که مخیله ای دقیق و قوی دارد. نازک اندیش . دقیق الفکر : چو مضمونی که در دل بگذرد نازک خیالی راسخن هردم بگرد آن لب خاموش می گردد. جلال اسیر (از آنندراج ).گرچه صائب نازک افتاده ست آن موی میا...
-
نازک خیالی
لغتنامه دهخدا
نازک خیالی . [ زُ ] (حامص مرکب ) دقت خیال . قوت تخیل . باریک اندیشی . صفت نازک خیال .
-
نازک دل
لغتنامه دهخدا
نازک دل . [ زُ دِ ](ص مرکب ) دل نازک . رقیق القلب . لین الفوآد. زودرنج . آنکه زود از بدی متأثر شود و گرید. حساس : زنان نازک دلند و سست رایندبهر خو چون برآریشان برآیند. (ویس و رامین ).بس این سنگ سخت از دل انگیختن به نازک دلان درنیامیختن . نظامی .مرنج...
-
نازک دلی
لغتنامه دهخدا
نازک دلی . [ زُ دِ ] (حامص مرکب ) رقت قلب . مهربانی . زودرنجی . رحم دلی . حالت و صفت نازک دل .
-
نازک دماغ
لغتنامه دهخدا
نازک دماغ . [ زُ دَ ] (ص مرکب ) آنکه شامه ای حسّاس دارد. که شامه ٔ وی قویست : چنان آن نازنین نازک دماغ است که او را بوی گل دود چراغ است .ملاطاهر غنی (از آنندراج ).
-
نازک دماغی
لغتنامه دهخدا
نازک دماغی . [ زُ دَ ](حامص مرکب ) صفت نازک دماغ . رجوع به نازک دماغ شود.
-
نازک سرا
لغتنامه دهخدا
نازک سرا. [ زُ س َ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش آستانه ٔ شهرستان لاهیجان در 7هزارگزی شمال آستانه و 7هزارگزی شمال جاده ٔ شوسه ٔ آستانه به رشت و در کناره ٔ غربی سفیدرود، در جلگه واقع است هوایش معتدل مرطوب و مالاریاخیز است . 254 تن سکنه دارد، اه...
-
نازک شاه
لغتنامه دهخدا
نازک شاه . [ زُ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ،از ملوک کشمیر است و دو بار (در 934 و 942 هَ . ق .)به سلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب ج 2 ص 432 شود.
-
نازک شدن
لغتنامه دهخدا
نازک شدن . [ زُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نازک شدن گوشت ؛ ترد و زودپز شدن آن بعلاج ، مانند در برف و یخ نهادن یا در ماست و امثال آن خوابانیدن آن یا برگ انجیر یا انجیر نارس در دیگ گوشت کردن یا پاشیدن گرد انجیر خام خشکانیده بر آن ، و امثال آن . (یادداشت مؤلف...
-
نازک طبع
لغتنامه دهخدا
نازک طبع. [ زُ طَ ] (ص مرکب ) ظریف . حساس . زودرنج . اندک احتمال . نازپرورده : تو نازک طبعی و طاقت نیاری گرانیهای مشتی دلق پوشان .حافظ.
-
نازک طبعی
لغتنامه دهخدا
نازک طبعی . [ زُ طَ ] (حامص مرکب ) زودرنجی . بی تحملی : مرا حیائی مناع است و نازک طبعی با آن یار است . (چهار مقاله ). || نازک چری . نازک خوراکی . در غذا ایراد گرفتن . همه غذائی نخوردن : ازین نازک طبعی ، خرده گیری ، عیبجوئی ، بدخوئی که از آب کوثر نفرت...
-
نازک طبیعت
لغتنامه دهخدا
نازک طبیعت . [ زُ طَ ع َ ] (ص مرکب ) نازک طبع : تو ای نازک طبیعت می بری دل را نمی دانی که چندین کاروان ناله می آید به دنبالش .ناصر علی (از آنندراج ).
-
نازک طینت
لغتنامه دهخدا
نازک طینت . [ زُ ن َ ] (ص مرکب ) نازک طبع. نازک طبیعت . حساس . نازپرورده : مغیلان پای نازک طینتان را در حنا داردچه غم دارد ز خارآن کس که آتش زیر پا دارد.طالب (از آنندراج ).