کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازُک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازُک
لهجه و گویش بختیاری
nâzok نازک.
-
واژههای مشابه
-
نازک
واژگان مترادف و متضاد
۱. ظریف، لطیف ۲. دقیق ۳. زودرنج ۴. ترد، شکننده ۵. رقیق، کمرنگ ۶. باریک، لاغر ۷. ملوس ۸. نازنین ≠ زمخت
-
نازک
فرهنگ فارسی معین
(زُ) (ص .) 1 - باریک . 2 - لطیف ، نرم ، زیبا، ظریف .
-
نازک
لغتنامه دهخدا
نازک . [ زُ ] (ص ) کنایه از معشوق و مطلوب و شاهد. (برهان قاطع). محبوب نازکننده . بت . فغ. جانانه . دلدار. دلبر. (انجمن آرا). محبوب . معشوق . شاهد. (ناظم الاطباء) : ز چندان نازکان و نازنینان نمی بینم یکی از همنشینان . نظامی .آرزومندتر از شراب وصل نازک...
-
نازک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: nāzuk، مقابلِ کلفت] nāzok ۱. باریک.۲. [مجاز] لطیف؛ ظریف.۳. دارای پهنای کم.۴. [مجاز] دقیق؛ حساس.۵. [مجاز] ضعیف.۶. [مجاز] زودرنج؛ حساس.
-
نازک
دیکشنری فارسی به عربی
احتياطي , بسيط , خيط رقيق , رقيق , ضعيف , عرض , غرامة , ناعم , هش
-
نازک
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nâzok طاری: nâzok طامه ای: nâzok طرقی: nâzok کشه ای: nâzok نطنزی: nâzok
-
smallwood
نازکچوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] دارِ گردی که قطر یا محیط آن از حد مشخصی کمتر باشد، گاه برای این نوع چوب حداقل اندازهای نیز قائل میشوند
-
Ziziphora tenuior
کاکوتی نازک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] گونهای کاکوتی به شکل علفی یکساله با کرکهای کوتاه و زبر و ساقۀ به طول 5 تا 15 سانتیمتر که ممکن است ساده یا بسیار منشعب باشد و برگهای آن خطی یا خطیـ سرنیزهای است و گلآذین سنبلۀ انتهایی آن متراکم و بلند و جام گل آن یاسمنی و بنفش ...
-
thin section
برش نازک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] برشی بسیار نازک از برخی مواد فرهنگی، عمدتاً سنگ و سفال، برای مطالعات آزمایشگاهی
-
نازک طبعی
فرهنگ فارسی معین
(زُ. طَ) [ فا - ع . ] (حامص .) 1 - حساسیت ، زودرنجی . 2 - طبع شاعرانه و لطیف داشتن .
-
نازک اندیش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ) (ص فا.) نک . نازک بین .
-
نازک بین
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) باریک بین ، دقیق .
-
نازک خیال
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - آن که دارای تخیلی لطیف و دقیق است ، نازک اندیش . 2 - عارف .