کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نازو
مترادف و متضاد
پرناز، قهرو، نازآلود، نازدار، نازی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازو
واژگان مترادف و متضاد
پرناز، قهرو، نازآلود، نازدار، نازی
-
نازو
لغتنامه دهخدا
نازو. (اِ) نوعی از طیور. (برهان قاطع) (آنندراج ). مرغان خوش الحان . (ناظم الاطباء). قمری . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به نارو شود. || درخت کاج . (شمس اللغات ). رجوع به ناز و ناژو شود. || گربه . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نازی ....
-
جستوجو در متن
-
قهرو
واژگان مترادف و متضاد
نازکنارنجی، نازو
-
نازآلود
واژگان مترادف و متضاد
۱. عشوهگر، نازآفرین، نازان، نازو ۲. نازنین
-
نازدار
واژگان مترادف و متضاد
نازآفرین، نازآلو، نازپرورد، نازان، نازو، نازی
-
نازی
لغتنامه دهخدا
نازی .(اِ) در تداول ، گربه را گویند. نازو. پیشی . پیشو.
-
پرناز
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرغمزه، پرکرشمه، نازآفرین، نازدار، نازو ۲. پرادا، پرنخوت، متکبر، مغرور
-
جئاث
لغتنامه دهخدا
جئاث . [ ج َءْ آ ] (ع ص ) بدخو. (منتهی الارب ) (المنجد). || آنکه گران رود. (المنجد). نازو. متکبر.
-
نوزه
لغتنامه دهخدا
نوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) گریبان جامه . (جهانگیری ) (رشیدی ). رجوع به نوژه شود. || نوج . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ناژ و نوژ و نازو شود.
-
ابوالنایحة
لغتنامه دهخدا
ابوالنایحة. [ اَ بُن ْ نا ی ِ ح َ ] (ع اِ مرکب ) ورشان . مرغ الهی . کبوتر صحرائی . قمری . طوقدار. کناد. نازو.
-
ابوزکری
لغتنامه دهخدا
ابوزکری . [ اَ ؟ ](ع اِ مرکب ) قمری . (دمیری ) (المزهر). کبوتر صحرائی .وَرَشان . طوقدار. مرغ الهی . نازو. کناد. ابوطلحه .
-
ابوطلحة
لغتنامه دهخدا
ابوطلحة. [ اَ طَ ح َ ] (ع اِ مرکب ) قُمری . (دمیری ). ورشان . نازو. کناد. طوقدار. مرغ الهی . کبوتر صحرائی .
-
قالوسی
لغتنامه دهخدا
قالوسی . (ص نسبی ) منسوب است به موضعی قالوس نام . || (نوای ...) نوائی است از موسیقی : بزند نازو بر سرو سهی سرو سهی بزند بلبل بر تارک گل قالوسی .منوچهری .
-
نازی
لغتنامه دهخدا
نازی . (ص نسبی ) اهل ناز. پرناز. نازو. که ناز می کند. که اهل ناز است . || نازی نازی ؛ کلمه ای که بدان کودکان را نوازش دهند آنگاه که دست بر سر آنان کشند. (یادداشت مؤلف ).