کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازنازان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازنازان
لغتنامه دهخدا
نازنازان . (ق مرکب ) خرامان . نازان . به ناز. از روی ناز.
-
جستوجو در متن
-
جیظان
لغتنامه دهخدا
جیظان . [ ج َ ی َ ] (ع مص ) نازنازان رفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گرانبار رفتن . (منتهی الارب ).
-
رأبلة
لغتنامه دهخدا
رأبلة. [ رَءْ ب َ ل َ ] (ع مص ) آهسته و خرامان و نازنازان رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راه رفتن خرامان و آرام و به یک سو خم شدن چنانکه گویی بی کفش راه میرود و از آن رنج میبرد. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) گربزی و زیرکی . (منتهی الارب ) (از...
-
دست افشان
لغتنامه دهخدا
دست افشان . [ دَ اَ ] (نف مرکب ) دست افشاننده . کنایه از رقاص . (برهان ). رقاص ، و به لهجه ٔ شوشتر دست اوشان گویند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔخطی ). رقاص و رقص کننده . (ناظم الاطباء) : خبرت نیست که در باغ کنون شاخ درخت مژده ٔ توبه شنید از گل و دست افشان...