کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نار کفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نار ذات النور
لغتنامه دهخدا
نار ذات النور. [ رِ تُن ْ نو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) و این نار به خاطر نورانیت آن شریف است و پارسیان متفقاً آن را طلسم اردی بهشت می دانند. (حکمة الاشراق ص 192).
-
إخماد نار الثورة
دیکشنری عربی به فارسی
فرو نشاندن آتش انقلاب
-
نار و دُخان
فرهنگ گنجواژه
وسایل تدخین.
-
نار و نور
فرهنگ گنجواژه
آتش و روشنی.
-
جستوجو در متن
-
کفته
لغتنامه دهخدا
کفته . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) شکافته شده و ترکیده . (برهان ) (آنندراج ). شکافته و ترکیده و چاک شده و چاک زده و از هم بازشده و دوتاشده . (ناظم الاطباء). کفیده . کافته . کافتیده . غاچ خورده . دریده . (یادداشت مؤلف ) : ز دیوان بسی شد بپیکان هلاک بسی...
-
کفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kafte ترکیده؛ شکافتهشده؛ ازهمبازشده:◻︎ کفیدش دل از غم چو یک کفتهنار / کفیده شود سنگ تیمارخوار (رودکی۱: ۸۰).
-
تیمارخوار
لغتنامه دهخدا
تیمارخوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) غمین . اندوهگین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : کفیدش دل از غم چو یک کفته نارکفیده شود سنگ تیمارخوار. رودکی (از یادداشت ایضاً).|| تیماری . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به همین کلمه شود.
-
کفیده
لغتنامه دهخدا
کفیده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) از هم بازشده و شکافته و ترکیده . (برهان ) (ناظم الاطباء). ترقیده و شکافته . (غیاث ). کفته . (فرهنگ اسدی ). مشفوق . مبطور. بطیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خوانی نهاده بر وی چون سیم پاک میده با برگان و حلوا شفتالوی کفی...
-
کفیدن
لغتنامه دهخدا
کفیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) ترکیدن و شکافتن و از هم باز شدن .(برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترکیدن . (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ). از هم بازشدن .شکافته شدن : کفیدش دل از غم چویک کفته نارکفیده شود سنگ تیمارخوار. رودکی .بگفت این و از دیده شد ناپدیدجهاندیده...
-
شفته
لغتنامه دهخدا
شفته . [ ش َ ت َ / ت ِ] (اِ) گلوله ای از ریسمان که بر دوک پیچیده شود. (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از برهان ). || ابتدای طلوع آفتاب . || هر چیز نازک و لطیف . || تختخواب . (ناظم الاطباء). || تباهی و کرم که در چرم و پوست پدید آید: قد...
-
زنخدان
لغتنامه دهخدا
زنخدان . [ زَ ن َ ] (اِ مرکب ) مزیدعلیه زنخ . (بهار عجم )(آنندراج ). چانه . زنخ . ذقن . زیر چانه . (ناظم الاطباء). چانه . (فرهنگ فارسی معین ). همان زنخ مذکور. (شرفنامه ٔ منیری ). در این لفظ دان زائد است . (غیاث ). ذقن .زنخ . چانه . (یادداشت بخط مرحوم...
-
نارسیده
لغتنامه دهخدا
نارسیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) از: نا (نفی ، سلب ) + رسیده (اسم مفعول از رسیدن ). (حاشیه ٔ برهان قاطعدکتر معین ). آنکه هنوز نرسیده و وارد نشده باشد. (ناظم الاطباء). نرسیده . واصل نشده . نیامده : به رستم چنین گفت گیرم که اوی جوانست و بد نارسیده...
-
نسق
لغتنامه دهخدا
نسق . [ن َ س َ ] (ع اِ) روش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از بهار عجم ). قاعده . (آنندراج ) (از بهار عجم ). دستور. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). رسم . روش . طریقه . (ناظم الاطباء). سان : چون صاحب رای بر این نسق به مراقبت احوال خویش پرداخت در همه اوقا...
-
نوش
لغتنامه دهخدا
نوش . (اِمص ) نوشیدن . (رشیدی ) (اوبهی ) (برهان قاطع) (جهانگیری )(آنندراج ) (انجمن آرا). آشامیدن . (برهان قاطع) (جهانگیری ). عمل نوشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). اسم از نوشیدن است . (یادداشت مؤلف ). نوشیدن مطلقاً و نوشیدن می و باده نوشی : هوا پرخروش و ...
-
طیان
لغتنامه دهخدا
طیان . [ طَی ْ یا ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن یوسف بن اسحاق السخی (ظ: الشیخی ) الطیان الشاعر بالعجمیة. وی اهل قریه ٔ شیخ بوده . بیشتر اشعار او در سحق و مطاینه (ظ : مطایبه ) میباشد. دیوان وی در مرو شهرتی دارد. در آخر توبه کرد و دیگر دهان و زبان ب...