کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نار افشاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نار افشاندن
لغتنامه دهخدا
نار افشاندن . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گریه کردن بسوز و خون گریستن و اشک گلگون ریختن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). کنایه از گریه کردن و اشک سرخ ریختن و خون گریستن . (آنندراج ). خون گریستن . (از شمس اللغات ). ناروان افشاندن . ناروان باریدن . (آن...
-
واژههای مشابه
-
نأر
لغتنامه دهخدا
نأر. [ ن َءْرْ ] (ع مص ) برانگیخته شدن نائره . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
نَارَ
فرهنگ واژگان قرآن
آتش(نکره آوردنش در عبارت "مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُواْ فَأُدْخِلُواْ نَاراً "به منظور بزرگ جلوه دادن آن بوده )
-
گنبد نار
لغتنامه دهخدا
گنبد نار. [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جنبدالرمان . غنچه ٔ گل انار.
-
کوشک نار
لغتنامه دهخدا
کوشک نار. (اِخ ) دهی از دهستان آل حرم که در بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع است و 1300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
نیوان نار
لغتنامه دهخدا
نیوان نار. (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه ٔ شهرستان گلپایگان . در 7هزارگزی جنوب گلپایگان و 5هزارگزی شرق راه گلپایگان و خونسار در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 861 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات و چاه ، محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری ا...
-
آب نار
لغتنامه دهخدا
آب نار. [ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به آب انار شود.
-
نار افرنجی
لغتنامه دهخدا
نار افرنجی . [ رِ اِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ارمنی دانه .آبله ٔ فرنگ . آتشک . کوفت . سفلیس . (یادداشت مؤلف ).
-
نار افرنجیة
لغتنامه دهخدا
نار افرنجیة. [ رِ اِ رَ جی ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نار افرنجی . رجوع به نار افرنجی شود.
-
نار پارسی
لغتنامه دهخدا
نار پارسی . [ رِ پا ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) بژه ای باشد پر آب رقیق با خارش و سوزش صعب و سبب آن بسیاری و گرمی و تری خون [ کذا ] بود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نار فارسی . رجوع به نار فارسی شود.
-
نار پوست
لغتنامه دهخدا
نار پوست . (اِ مرکب ) پوست انار. انار پوست . قشرالرمان : کفک دریا درمسنگی و نیم مازو و نار پوست از هر یکی چهار درمسنگ . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و داروهاء دیگر که بدین کار شاید داروهاء قابض باشد، چون مازو و نار پوست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || دارچینی ...
-
نار پیه
لغتنامه دهخدا
نار پیه . (اِ مرکب ) شحم الرمان . پیه انار.
-
نار خلیل
لغتنامه دهخدا
نار خلیل . [ رِ خ َ ] (اِخ ) آتشی که نمرود برافروخت سوزاندن ابراهیم خلیل اﷲ را و به مشیت خداوندی آن آتش بر خلیل اﷲ گلستان گشت و برد و سلام شد. رجوع به آتش خلیل و خلیل اﷲ و ابراهیم خلیل شود.
-
نار دشتی
لغتنامه دهخدا
نار دشتی . [ رِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نار هندی . بل . (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به نار هندی شود.