کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نارو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
narr
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نارو
-
treachery
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خیانت، بی وفایی، غدر، نارو
-
double cross
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متقابل دو، نارو زدن، دورویی کردن
-
treacheries
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خیانت، بی وفایی، غدر، نارو
-
ناروه
لغتنامه دهخدا
ناروه .(اِ) نارو. پرنده ای خوش آواز مانند جل و بلبل . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به نارو شود.
-
ناروی
لغتنامه دهخدا
ناروی . [ رَ / رُ ] (حامص مرکب ) عمل نارو. رجوع به نارو شود. || ناروانی . نارایجی : ناروی کار.
-
double-crossing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوبار عبور، نارو زدن، دورویی کردن
-
پیوک
لغتنامه دهخدا
پیوک . (اِ) رشته . عرق مدینی . عرق مدنی . پیو. نارو.
-
نالوطی
لغتنامه دهخدا
نالوطی . (ص مرکب ) در تداول ، آنکه لوطی گری ندارد. که آئین رفاقت نداند. که نارو میزند. نارفیق . نادرویش . ناجوانمرد.
-
لمجا
لغتنامه دهخدا
لمجا. [ ل ُ ](اِخ ) لُمْزا. نام شهری از لهستان ، کنار رود نارو و دارای 22هزار تن سکنه .
-
fouled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرو ریخته، لکه دار کردن، نارو زدن، بهم خوردن، گیر کردن، ناپاک کردن، گوریده کردن، چرک شدن
-
fouls
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دروغ، خلاف، جرزنی، حیله، بازی بیقاعده، لکه دار کردن، نارو زدن، بهم خوردن، گیر کردن، ناپاک کردن، گوریده کردن، چرک شدن
-
قالوسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] qālusi = قالوس: ◻︎ برزند نارو بر سرو سهی، سرو سهی / برزند بلبل بر تارک گل قالوسی (منوچهری: ۱۳۰).
-
مکر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تزویر، تغابن، چاره، حقه، حیله، فسوس، محال، خدعه، خدیعت، دستان، دغا، شید، غدر، فریب، رنگ، زرق، ناموس، فسون، کید، نارو، نیرنگ ۲. فریفتن، خدعه کردن
-
foul
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناپاک، خلاف، جرزنی، حیله، بازی بیقاعده، لکه دار کردن، نارو زدن، بهم خوردن، گیر کردن، ناپاک کردن، گوریده کردن، چرک شدن، پلید، شنیع، ملعون، غلط، نا درست