کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناروا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناروا
/nāravā/
معنی
۱. حرام؛ ناشایست؛ ناپسند.
۲. برآورده نشده.
۳. ویژگی پول قلب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حرام، نامشروع
۲. غیرجایز، ناحق، ناسزا، ناشایسته، ناشایست، نامعقول، ناوجه
۳. بیجا، ناکردنی، نبهره
۴. بد، سوء، ممنوع، نامعقول
۵. بیرونق، کاسد ≠ حلال
دیکشنری
discriminatory, illegitimate, illicit, impermissible, inadvisable, inexpedient, injury, unfair, unjust, wrong
-
جستوجوی دقیق
-
ناروا
واژگان مترادف و متضاد
۱. حرام، نامشروع ۲. غیرجایز، ناحق، ناسزا، ناشایسته، ناشایست، نامعقول، ناوجه ۳. بیجا، ناکردنی، نبهره ۴. بد، سوء، ممنوع، نامعقول ۵. بیرونق، کاسد ≠ حلال
-
ناروا
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص فا.) 1 - غیرمجاز.2 - حرام ، ناشایست .
-
ناروا
لغتنامه دهخدا
ناروا. [ رَ ] (ص مرکب ) چیزی که روا نباشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). چیزی که جایز و روا نباشد. (ناظم الاطباء) : فرستاده را گفت کاین بی بهاست هرآنکس که دارد جز او نارواست . فردوسی .به دادار گفت ای جهاندار راست پرستش به جز مرتو را نارواست . فردوسی (شاهنا...
-
ناروا
لغتنامه دهخدا
ناروا.(اِخ ) شهری است در استونی کنار رود ناروا جمعیت آن 28000 تن است و مرکز صنایع بافندگی است . شارل دوازدهم پادشاه سوئد به سال 1700م . ناروا را که در آن زمان قلعه ٔ محکمی بود تسخیر کرد. ولی پطر کبیر به سال 1704 آن را از سوئد پس گرفت و به روسیه بازگر...
-
ناروا
لغتنامه دهخدا
ناروا.[ نارْ ](اِ مرکب ) ناربا. (شعوری ). آش انار. (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آش آب انار. رمانیه .ناربا. || حرارت . گرمی . (ناظم الاطباء).
-
ناروا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ناروان› nāravā ۱. حرام؛ ناشایست؛ ناپسند.۲. برآورده نشده.۳. ویژگی پول قلب.
-
ناروا
دیکشنری فارسی به عربی
ظالم , غير شرعي , مرفوض
-
واژههای مشابه
-
ناروا شدن
لغتنامه دهخدا
ناروا شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حرام شدن . (ناظم الاطباء). || کساد. (ترجمان القرآن ) (دهار). زیف . تزیف . کاسد شدن . اکساد. و رجوع به ناروائی شود.
-
ناسزا و ناروا
فرهنگ گنجواژه
حرف نامربوط.
-
جستوجو در متن
-
غیرمجاز
فرهنگ واژههای سره
ناروا
-
لغو و دروغ
فرهنگ گنجواژه
ناروا.
-
لغو وزشت
فرهنگ گنجواژه
ناروا.
-
مذموم
فرهنگ واژههای سره
نکوهیده، ناروا