کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نارو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نارو
/nāro[w]/
معنی
۱. حیله؛ نیرنگ؛ مکر؛ ناکرد.
۲. (صفت) حیلهگر؛ مکار.
〈 نارو زدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] حیله کردن؛ نیرنگ زدن؛ خیانت کردن به کسی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. متقلب، مکار، نادرست، ناروزن
۲. حقه، حیله، فریب، مکر، ناجوانمردی، نیرنگ
۳. ناراهوار ≠ درستکار
فعل
بن گذشته: نارو زد
بن حال: نارو زن
دیکشنری
betrayal, duplicity
-
جستوجوی دقیق
-
نارو
واژگان مترادف و متضاد
۱. متقلب، مکار، نادرست، ناروزن ۲. حقه، حیله، فریب، مکر، ناجوانمردی، نیرنگ ۳. ناراهوار ≠ درستکار
-
نارو
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِ.) پرنده ای خوش آواز مانند بلبل .
-
نارو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) 1 - نیرنگ ، حیله . 2 - (عا.) مرکوبی که خوب راه نرود و چموشی کند.
-
نارو
لغتنامه دهخدا
نارو. (اِ) اسم سنبل الطیب است . (فرهنگ نظام از محیط اعظم ).
-
نارو
لغتنامه دهخدا
نارو. (اِ) پرنده ای است خوش آواز مانند بلبل . جَل . (برهان قاطع) (از شعوری ). ناروه . (حاشیه ٔ برهان قاطعدکتر معین ) : نارو بنارون بر ساری بیاسمن برقمری بنسترن بر برداشتند آوا. کسائی (از آنندراج ).بزند نارو بر سرو سهی سرو سهی بزند بلبل بر تارک گل قال...
-
نارو
لغتنامه دهخدا
نارو. (اِخ ) نام جزیره ای است در بحر کاهل که در تحت حکومت نیوزیلند است . (فرهنگ نظام ).
-
نارو
لغتنامه دهخدا
نارو. [ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) فریب دادن و مکر کردن . با لفظ زدن نارو زدن گفته می شود. مرکب از «نا» و«رو» است . (فرهنگ نظام ). و رجوع به نارو زدن شود.
-
نارو
لغتنامه دهخدا
نارو.[ رِو ] (اِخ ) نارِف . رودی است از شعب رودخانه ٔ بوگ در لهستان که 479هزار گز طول دارد. جنگ معروف روس و آلمان در سال 1915 م . در کنار این رود روی داد.
-
نارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه، مجاز] nāro[w] ۱. حیله؛ نیرنگ؛ مکر؛ ناکرد.۲. (صفت) حیلهگر؛ مکار.〈 نارو زدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] حیله کردن؛ نیرنگ زدن؛ خیانت کردن به کسی.
-
نارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ناروه› (زیستشناسی) [قدیمی] nāru جل؛ چکاوک.
-
واژههای مشابه
-
نارو ،نارو زدن
لهجه و گویش تهرانی
ناروا،کَلَک،خیانت کرد.
-
نارو خوردن
لغتنامه دهخدا
نارو خوردن . [رَ / رُو خوَرْ / خُر دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، یکدستی خوردن . نارفاقتی دیدن . اغفال شدن . فریب خوردن .
-
نارو زدن
لغتنامه دهخدا
نارو زدن . [ رَ / رُو زَ دَ ] (مص مرکب ) نارفاقتی کردن . شرط رفاقت به جای نیاوردن . خیانت ورزیدن . تقلب کردن . فریب دادن .- نارو زدن به کسی ؛ به او خیانت کردن .
-
نارو زدن (در بازی)
دیکشنری فارسی به عربی
خطا