کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نارنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نارنگی
/nāre(a)ngi/
معنی
میوهای از نوع مرکبات، کوچکتر از نارنج، خوشطعم و شیرین که پوست آن بهراحتی کنده میشود. درخت این گیاه از درخت نارنج و پرتقال کوچکتراست و تخم آن کاشته میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
tangerine
-
جستوجوی دقیق
-
نارنگی
فرهنگ فارسی معین
( ر )(اِ.) درخت است پایا از تیرة مرکبات با میوة کروی و معطر.
-
نارنگی
لغتنامه دهخدا
نارنگی . [ رَ / رِ ] (اِ) میوه ای است از نارنج کوچکتر و شیرین تر. (برهان قاطع). از: «نارنگ » + «ی » نسبت ، از انواع مرکبات است .میوه ٔ نارنگی همان نارنج شیرین یا پرتقال است ولی کوچکتر و خوشبوتر از آن است و در تصرف طبیعت و پرورش آدمی مزه ٔ دیگر یافته ...
-
نارنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) nāre(a)ngi میوهای از نوع مرکبات، کوچکتر از نارنج، خوشطعم و شیرین که پوست آن بهراحتی کنده میشود. درخت این گیاه از درخت نارنج و پرتقال کوچکتراست و تخم آن کاشته میشود.
-
نارنگی
دیکشنری فارسی به عربی
يوسفي
-
نارنگی
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nârengi طاری: nârengi طامه ای: nârengi طرقی: nârengi کشه ای: nârangi نطنزی: nârengi
-
واژههای مشابه
-
نارنگی، نارنگ شدن
لهجه و گویش تهرانی
دو رویی
-
جستوجو در متن
-
nannandrium
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نارنگی
-
decarburise
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نارنگی کردن
-
يوسفي
دیکشنری عربی به فارسی
نارنگي
-
draconid
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نارنگی
-
unbarricade
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نارنگی
-
tangelo
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تنگلت، نارنگی
-
yellow nutgrass
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نارنگی زرد