کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نارجیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نارجیل
/nārjil/
معنی
= نارگیل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نارجیل
لغتنامه دهخدا
نارجیل . [ رَ ] (معرب ، اِ) معرب نارگیل . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نارگیل . (ناظم الاطباء). میوه ٔ معروف . (آنندراج ). گوز هندو. (السامی ). گوز هندی . (مهذب الاسماء). جوز هندی . (فرهنگ نظام ) (شمس اللغات ) (اقرب الموارد). نارگیل . رانج . بارنج . جوز ...
-
نارجیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. مٲخوذ از فارسی: نارگیل] (زیستشناسی) [قدیمی] nārjil = نارگیل
-
واژههای مشابه
-
نأرجیل
لغتنامه دهخدا
نأرجیل . [ ن َءْ رَ ] (معرب ، اِ) نارجیل . (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نارجیل شود.
-
نارجیل بحری
لغتنامه دهخدا
نارجیل بحری . [ رَ ل ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صاحب مخزن الادویه آرد: آن را به فارسی نارجیل دریائی نامند و آن ثمر درختی است که در جزیره ای که بر خط استوا بطول یکصد و بیست درجه واقع است میشودو در جای دیگر بهم نمیرسد و درشت آن بسیار شبیه بدرخت نا...
-
نارجیل دریائی
لغتنامه دهخدا
نارجیل دریائی . [ رَ ل ِ دَرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به نارجیل بحری شود.
-
جستوجو در متن
-
نرجیل
لغتنامه دهخدا
نرجیل . [ ن َ ] (معرب ، اِ) نارجیل . معرب نارگیل . رجوع به نارجیل و نارگیل شود.
-
نارجیلة
لغتنامه دهخدا
نارجیلة. [ رَ ل َ ] (ع اِ) واحد نارجیل . (اقرب الموارد). (از منتهی الارب ). واحد نارجیل ، یعنی یک دانه ٔ نارجیل . (ناظم الاطباء).
-
صیار
لغتنامه دهخدا
صیار. [ ] (ع اِ) لیف نارجیل . (مفردات ابن البیطار ذیل کلمه ٔ نارجیل ).
-
کنبار
لغتنامه دهخدا
کنبار. [ کِم ْ ] (ع اِ) رسن پوست نارجیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). لیف درخت نارجیل و از آن طناب کنند و بهترین نوع آن کنبار چینی است که رنگ سیاه دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ریسمان که از پوست نارجیل سازند. (ناظم الاطباء).
-
طرنم
لغتنامه دهخدا
طرنم . [ طَ ن َ ] (اِ) نارجیل است . (فهرست مخزن الادویة).
-
کنیر
لغتنامه دهخدا
کنیر.[ ] (اِ) طنابی که از الیاف پوست نارجیل کنند و کشتی ها را بدان بندند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تأدم
لغتنامه دهخدا
تأدم . [ت َ ءَدْ دُ ] (ع مص ) نان خورش کردن : و اکلهم نارجیل و به یتأدمون و یدهنون . (اخبارالصین و الهند ص 4).
-
قطیا
لغتنامه دهخدا
قطیا. [ ق ُ طَی ْ یا ] (ع اِ) رسن از پوست نارجیل چینی . (منتهی الارب ). الکنبار الصینی . (اقرب الموارد).