کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نادختری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نادختری
/nādoxtari/
معنی
دختری که از زن یا شوهر دیگر باشد؛ دختراندر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نادختری
لغتنامه دهخدا
نادختری . [ دُ ت َ ] (اِ مرکب ) دختر زن . دختر شوهر. دختندر. ربیبه .
-
نادختری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nādoxtari دختری که از زن یا شوهر دیگر باشد؛ دختراندر.
-
نادختری
دیکشنری فارسی به عربی
بنت الزوجة
-
جستوجو در متن
-
بنت الزوجة
دیکشنری عربی به فارسی
نادختري , دختر خوانده
-
دختراندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دختاندر، دختندر› [قدیمی] doxtar[']andar دختری که از زن دیگر یا از شوهر دیگر باشد؛ نادختری.
-
stepdaughter
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پدربزرگ، دختر خوانده، نادختری
-
دختر شوهر
لغتنامه دهخدا
دختر شوهر. [ دُ ت َ رِ ش َ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دختندر. نادختری . (یادداشت مؤلف ). فرزند مادینه ٔ شوی از زن دیگر.
-
دخترزن
لغتنامه دهخدا
دخترزن . [ دُ ت َ رِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ربیبة. دختندر. دختراندر. نادختری . فرزند مادینه ٔ زن از شوی دیگر.
-
دختراندر
لغتنامه دهخدا
دختراندر. [ دُ ت َ اَ دَ ] (اِ مرکب ) دختندر. دختر شوهر از زن دیگر و دختر زن از شوهر دیگر. (ناظم الاطباء). دختری که از شوهر دیگر یااز زن دیگر باشد. (فرهنگ فارسی ). نادختری . ربیبة.
-
دخترخوانده
لغتنامه دهخدا
دخترخوانده . [ دُ ت َ خوا / خا دَ / دِ ] (اِ مرکب ) دختری که از جانب مرد یا زنی بفرزندی پذیرفته شده باشد. کودکی مادینه که زنی یا مردی او را به فرزندی خود پذیرفته باشد. || نادختری . دختر زن از شوهر دیگر. دختر شوهر از زن دیگر.
-
دختندر
لغتنامه دهخدا
دختندر. [ دُ ت َ دَ ] (اِ مرکب ) دختر شوی از زن دیگر باشد. (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). نادختری . دختر شوی از زنی دیگر. (یادداشت مؤلف ). || دختر زن از شوی دیگر. (جهانگیری ) (از اوبهی ) (برهان ) (آنندراج ). دختر زن از شوهر دیگر : جز بمادندر نماند...
-
ربیبة
لغتنامه دهخدا
ربیبة. [ رَ ب َ ] (ع اِ) دختر زن از شوهر دیگر. ج ، رَبایِب . (از مهذب الاسماء).دختر زن . (ترجمان جرجانی ص 51) (از اقرب الموارد). دختر زن که آنرا زن از شوهر سابق همراه آورده باشد. (غیاث اللغات ). دختر زن مرد از غیر او. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آ...
-
ربیب
لغتنامه دهخدا
ربیب . [رَ ] (ع ص ، اِ) پرورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : افاضل و اماثل جهان رضیع احسان و ربیب انعام ایشان شده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 240). امیر ابونصر... ربیب دولت و شیخ مملکت بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 240). || عهد و پیمان داده...
-
اندر
لغتنامه دهخدا
اندر. [ اَ دَ ] (پساوند) افاده ٔ معنی غیریت می کندچون با مادر و پدر و خواهر و برادر ترکیب کنند همچومادراندر و پدراندر و خواهراندر و برادراندر. (برهان قاطع). افاده ٔ معنی غیریت میکند چنانکه مادراندر وپدراندر و برادراندر و خواهراندر و دختراندر یعنی نام...