کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناخواست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناخواست
/nāxāst/
معنی
= ناخواسته
〈 بهناخواست: [قدیمی]
۱. بیقصد؛ بدون اراده.
۲. خلاف میل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
involuntary, undesirable
-
جستوجوی دقیق
-
ناخواست
لغتنامه دهخدا
ناخواست . [ خوا / خا ] (ن مف مرکب ) بلااراده .(حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی بی طلب باشد. (برهان قاطع) (انجمن آرا). طلب نشده . درخواست ناشده . خواهش ناکرده . (ناظم الاطباء). نخواسته . || (مص مرخم ) کراهت . نخواستن . عدم رغبت . بی میلی : جرمی که ازت...
-
ناخواست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] nāxāst = ناخواسته〈 بهناخواست: [قدیمی]۱. بیقصد؛ بدون اراده.۲. خلاف میل.
-
جستوجو در متن
-
اکراها
فرهنگ واژههای سره
به ناخواست، ناگزیر
-
اکراه
واژگان مترادف و متضاد
اجبار، انزجار، بیمیلی، کراهت، ناخواست، نفرت ≠ رغبت
-
علی رغم
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ) (ق مر.) گرفته شده از عربی به معنای برخلاف ، به ناخواست .
-
علی رغم
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [عربی] 'alāraqm ۱. برخلاف.۲. خلاف میل و خواهش؛ بهناخواست؛ بهناخواه.
-
تکاره
لغتنامه دهخدا
تکاره . [ ت َ رُ ه ْ ] (ع مص ) ناخواست و ناپسند داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
قسراً
لغتنامه دهخدا
قسراً. [ ق َ رَن ْ] (ع ق ) قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه . به زور. به ستم : قلعه ٔ شاه دز را... در حصار گرفت و لشکرها بر مدار آن بداشتند به یک دو روز آن حصن را قهراً و قسراً بگشادند. (جهانگشای جوینی ).
-
بلسمة
لغتنامه دهخدا
بلسمة.[ ب َ س َ م َ ] (ع مص ) خاموش شدن از بیم . (از منتهی الارب ). سکوت کردن از ترس . (از اقرب الموارد). || ناخواست و ناپسند نمودن روی خود را به کسی . (از منتهی الارب ). تکریه و ناپسند نشان دادن روی خود را. (از اقرب الموارد). تبلسم . و رجوع به تبلسم...
-
تکریه
لغتنامه دهخدا
تکریه . [ ت َ ] (ع مص ) دشمن گردانیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دشمن داشتن . (دهار). ضد تحبیب . (از اقرب الموارد). || ناخواست و ناپسند کردن چیزی بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کره
لغتنامه دهخدا
کره . [ ک َ رْه ْ ] (ع اِ) چیز ناپسندیده و ناخوش و ناخواست . (منتهی الارب ). چیزی که دیگران آن را نپسندند و مکروه دارند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).- طوعاً او کرهاً ؛ از روی میل و رغبت یا از روی کراهت . (ناظم الاطباء).|| (ص ) شتر سخت سر. (منتهی ال...
-
کره
لغتنامه دهخدا
کره . [ ک َرْه ْ / ک َ رِه ْ ] (ع ص ) ناپسند و ناخوش و ناخواست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مکروه . (اقرب الموارد). رجوع به مکروه شود. ناخوشایند. کَرِه ؛ به معنی کریه است . (از اقرب الموارد). کریه و نامرغوب . (غیاث اللغات ). رجوع به کریه شود.
-
متکاره
لغتنامه دهخدا
متکاره . [ م ُ ت َ رِه ْ ] (ع ص )بطور کراهت و ناراضی . و بدون اختیار. یقال فعله متکارهاً. (ناظم الاطباء). ناخواست و ناپسند داشته و نعت است از تکاره یقال فعله علی تکاره و متکارها. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تکاره شود.
-
کرهاً
لغتنامه دهخدا
کرهاً. [ ک َ / ک ُ هَن ْ ] (ع ق ) به ناکام . به ناخواست . ناخواه . به زور. به ستم . جبراً. قهراً. قسراً. به زبردستی . به کراهت . به استکراه . به اکراه .مقابل طوعاً. (یادداشت مؤلف ) : حکم شما را چه توان کرد که طوعاً او کرهاً واقع و مجری . (ترجمه ٔ تا...