کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناخن خاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناخن خاره
لغتنامه دهخدا
ناخن خاره . [ خ ُ رَ / رِ ] (اِمرکب ) ناخن پال . ورمی باشد که در اطراف ناخن بهم رسدو ناخن را بیندازد و به عربی داحس گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به ناخن خواره و ناخن پال شود.
-
واژههای مشابه
-
Onychophora
ناخندارتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخهای از جانوران که صفات حلقویتباران و بندپاتباران را مشترکاً دارا هستند و احتمالاً بین این دو شاخه پیوند تکاملی برقرار میکنند؛ این جانوران بدن استوانهای و پوشیده از نوارهایی از دکمههای (tubercle) فلسپوش و چهارده تا چهلوسه جفت...
-
anchor bill
ناخن لنگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نوک پنجۀ لنگر متـ . نخودک لنگر anchor pea
-
شکسته ناخن
لغتنامه دهخدا
شکسته ناخن . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ خ ُ ] (ص مرکب ) عبارت از بی قوت و بی استعداد است . (غیاث ) (آنندراج ).
-
بی ناخن
فرهنگ فارسی معین
(خُ یا خَ) (ص مر.) بی انصاف ، کسی که نفعش به کسی نمی رسد.
-
شکسته ناخن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ) (ص مر.) کنایه از: بی - استعداد.
-
ناخن چیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص م .)ناخن تراشیدن .
-
ناخن خشک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ) (ص مر.) (عا.)خسیس .
-
ناخن گیر
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (ص فا. اِ.) 1 - ابزاری برای کوتاه کردن ناخن . 2 - چیزی نرم که ناخن در آن گیر کند.
-
زخم ناخن
لغتنامه دهخدا
زخم ناخن . [ زَ م ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) با ناخن ریش کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). ریش کردن بناخن . (بهار عجم ). || کنایه از رقوم منجمان . (برهان ) (بهارعجم ) (آنندراج ).
-
ناخن آفتاب
لغتنامه دهخدا
ناخن آفتاب . [ خ ُ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آتش است . (برهان قاطع). آتش . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام )(شمس اللغات ). || کنایه از خطوط شعاعی . (آنندراج ). || ناخن معشوق . (ناظم الاطباء). ناخن شاهد. (رشیدی ) (فرهنگ نظام ). کنایه از ناخن ...
-
ناخن انداختن
لغتنامه دهخدا
ناخن انداختن . [ خ ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) ناخن رساندن بر ساز و امثال آن . پنجه بر تار و رباب و چنگ زدن : ذره و خورشید گر در رقص آید دور نیست ناخن مضراب بر تار رباب انداختیم . ابونصرنصیرای بدخشانی (از آنندراج ).|| ناخن گرفتن . به ضرب چوب ناخن دست و پای...
-
ناخن بریدن
لغتنامه دهخدا
ناخن بریدن . [ خ ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ناخن چیدن . ناخن گرفتن . (از آنندراج ). بریدن ناخن . کوتاه کردن ناخن . رجوع به ناخن گرفتن شود : از تیغ مرگ عاشق رنگ بقا نبازدعمر دوباره گیرد چون ناخن از بریدن .میرزابیدل (از آنندراج ).
-
ناخن بگرفته
لغتنامه دهخدا
ناخن بگرفته . [ خ ُ ن ِ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) ناخنی که سرش را چیده باشند. (آنندراج ). ناخن گرفته . ناخنی که چیده و کوتاه شده باشد.