کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناخندارتباران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ناخن زدن
لغتنامه دهخدا
ناخن زدن . [ خ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) برانگیزانیدن و جنگ انداختن میان دو کس . (ناظم الاطباء). کنایه از جنگ انداختن میان دو کس باشد. (برهان قاطع). در میان دو کس فتنه انداختن . (آنندراج ). و نیز رجوع به ناخن بریکدیگر زدن شود : میزند چشم تو هر لحظه به مژگ...
-
ناخن فروکردن
لغتنامه دهخدا
ناخن فروکردن . [ خ ُ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تأثیر کردن در مزاج : کند نغمه مستانه ناخن فروکه چون باد پیچد صدا در کدو. ظهوری (از آنندراج ).- ناخن در جگر فروکردن . رجوع به ناخن در جگر شکستن شود : فرو کرده ای ناخنی در جگرنباشد چرا دیده گلبرگ ...
-
ناخن گذاشتن
لغتنامه دهخدا
ناخن گذاشتن . [ خ ُگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از کمال خوف و هراس خوردن و مغلوب و ناتوان گردیدن . (آنندراج ). کنایه از کمال بیم و عجز. (غیاث اللغات از چراغ هدایت ) : من کیم صائب که دست از آستین بیرون کنم در بیابانی که ناخن میگذارد شیرها.صائب (از آنندر...
-
ناخن گرفتن
لغتنامه دهخدا
ناخن گرفتن . [ خ ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بریدن ناخن به مقراض یا گزلک و مانندآن . (یادداشت مؤلف ). کوتاه کردن ناخن : ناکس زیاده سر چو شود دست از او بدارناخن چو شد بلند، گرفتن سزای اوست . حاجی گیلانی (از آنندراج ).- ناخن کسی را گرفتن ؛ چندان به پای...
-
ناخن گرفته
لغتنامه دهخدا
ناخن گرفته . [ خ ُ ن ِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) ناخنی که سرش را چیده باشند. (آنندراج ). ناخن کوتاه شده . ناخنی که آن را چیده و کوتاه کرده اند : بی یاوری چه کار گشاید ز دست کس از ناخن گرفته گره وا نمی شود. میریحیی کاشانی (از آنندراج )...
-
ناخن بر
لغتنامه دهخدا
ناخن بر. [ خ ُ ب ُ ] (اِ مرکب ) کازود. مقراض کوچکی که بدان ناخن ها را گیرند. (ناظم الاطباء). مقراض . (شمس اللغات ). رجوع به ناخن برا شود.
-
ناخن برا
لغتنامه دهخدا
ناخن برا. [ خ ُ ب ُ ] (اِ مرکب ) مقراض . قیچی . (برهان قاطع) (آنندراج ). مقراض . (رشیدی ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (جهانگیری ) (شمس اللغات ). قیچی . مقراض . وسیله ٔ گرفتن و بریدن ناخن . که با آن ناخن را می چینند و کوتاه می کنند. ناخن چین . ناخن بر. ...
-
ناخن براه
لغتنامه دهخدا
ناخن براه . [ خ ُ ب ُ ] (اِ مرکب ) ناخن برا. ناخن برای : در بادیه شد تنها بی زاداما همیشه سوزن و ناخن براه و دلو و حبل با وی بودی .(کیمیای سعادت ). رجوع به ناخن برا و ناخن برای شود.
-
ناخن برای
لغتنامه دهخدا
ناخن برای . [ خ ُ ب ُ ] (اِ مرکب ) مقراض . (انجمن آرای ناصری ). از ناخن + برا (برنده ). رشیدی گوید «ناخن برا مقراض باشد و ناخن برای به بای فارسی ، مخفف ناخن پیرای ، و آن آلتی است که بدان ناخن پیرایند، و ظاهراً هر دو یک لغت است به بای فارسی » ناخن پیر...
-
ناخن بره
لغتنامه دهخدا
ناخن بره . [ خ ُ ب ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) مِقَص ّ. (زمخشری ). ناخن بر. ناخن چین . ناخن پیرای . ناخن گیر.
-
ناخن پال
لغتنامه دهخدا
ناخن پال . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) آماس بسیاردردناک که در اطراف ناخن مردم پدید آید. (ناظم الاطباء). ناخن خاره . (از برهان قاطع). درد ناخن . کژدمه . کژدمک . عقربک . گوشه . داحوس . داحس . کرمیشک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ناخن خواره شود. || خلال گونه ای که...
-
ناخن پیرا
لغتنامه دهخدا
ناخن پیرا. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) ناخن گیر. ناخن چین . ناخن پیرای . رجوع به ناخن پیرای شود : و اگر بدین کفایت نکند به ناخن پیرا بردارند تا خون تمام برود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
ناخن پیراء
لغتنامه دهخدا
ناخن پیراء. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) ناخن پیرا. ناخن پیرای . مقص . مقراض : و سنبل را نخست با ناخن پیراء ببرند پس اندر هاون بکوبند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به ناخن پیرا و ناخن پیرای شود.
-
ناخن پیرای
لغتنامه دهخدا
ناخن پیرای . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) گاز. (لغت اسدی ). ناخن چین . (آنندراج ). آلتی است برای بریدن و زدن ناخن . (شعوری ). افزاری باشد که استادان سرتراش و حجام ناخن بدان گیرند. (برهان قاطع). از ناخن + پیرای ، پیراینده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مقراضی که بد...
-
ناخن تراش
لغتنامه دهخدا
ناخن تراش . [ خ ُت َ ] (اِ مرکب ) ناخن چین . ناخن بر. (ناظم الاطباء). رجوع به ناخنگیر و ناخن پیرای شود. || سوهان ناخنها. وسیله ای که با آن پس از گرفتن و کوتاه کردن ناخن ، سر آن را بتراشند و نرم و صاف و هموار کنند.