کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناخرسندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناخرسندی
لغتنامه دهخدا
ناخرسندی . [ خ ُ س َ ] (حامص مرکب ) قانع نبودن . بس نکردن . راضی نبودن . ناخشنودی . مقابل خرسندی به معنی خشنودی و قناعت و رضایت .
-
ناخرسندی
دیکشنری فارسی به عربی
استياء
-
جستوجو در متن
-
dissatisfaction
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نارضایتی، ناخشنودی، ناخرسندی، عدمرضایت
-
dissatisfactions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نارضایتی، ناخشنودی، ناخرسندی، عدمرضایت
-
نارضایتی
واژگان مترادف و متضاد
سخط، ناخرسندی، ناخشنودی ≠ خشنودی، رضایتمندی
-
ناخشنودی
واژگان مترادف و متضاد
کراهت، ناخرسندی، ناخوشدلی، نارضایی، نامرادی ≠ خشنودی
-
خشنودی
واژگان مترادف و متضاد
ارضا، تراضی، خرسندی، خوشحالی، رضامندی، رضایت، شادمانی، شادی ≠ ناخشنودی، ناخرسندی
-
خرسندی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بینیازی ≠ نیازمندی ۲. خشنودی، رضایت ≠ نارضایی ۳. بشاست، شادمانی ≠ گرفتگی ۴. قناعت ≠ ناخرسندی
-
نارضایتی
لغتنامه دهخدا
نارضایتی . [ رِ ی َ ] (حامص مرکب ) در تداول ، ناخرسندی . خشنود نبودن . رضایت نداشتن . راضی نبودن . عدم رضایت و خرسندی .
-
استياء
دیکشنری عربی به فارسی
از نظر افتادگي , بي اعتباري , مغضوبيت , رنجش , رنجيدگي , ناخشنودي , نارضايتي , خشم , صدمه , ناخرسندي , عدم رضايت
-
نارضامندی
لغتنامه دهخدا
نارضامندی . [ رِ م َ ] (حامص مرکب ) در تداول ، راضی نبودن . رضایت نداشتن . ناخرسندی . ناخشنودی . عدم قناعت . نارضایتی . رجوع به نارضایتی شود.
-
لب و لنج
لغتنامه دهخدا
لب و لنج . [ ل َ ب ُ ل ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ).- لب و لنج آویختن یا لب و لنج آویزان یا آویخته داشتن ؛ ناخرسندی نمودن با ملامح روی .
-
غر زدن
لغتنامه دهخدا
غر زدن . [ غ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) آهسته سخن گفتن از سر خشم . غرغر کردن . (فرهنگ نظام ). سخن گفتن اعتراض آمیز. با کلماتی نامفهوم ناخرسندی نمودن . لندیدن . قر زدن . غر و لند کردن . رجوع به غر و قر زدن شود. || پنهان راضی کردن و بردن زن فاحشه و امرد. (فر...
-
ابرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: abrūk] ‹برو› 'abru ۱. (زیستشناسی) خطی از مو که در زیر پیشانی و بالای چشم میروید.۲. (ریاضی) آکلاد.۳. خطی که برای اضافه کردن کلمهای در میان کلمات کشیده میشود.〈 ابرو انداختن: (مصدر لازم) [عامیانه] بالا انداختن ابرو در حال رقص...