کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناخراشیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناخراشیده
لغتنامه دهخدا
ناخراشیده . [ خ َ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) ناخار. ناتراشیده . ناهموار. ناملایم . مرادف ناتراشیده . رجوع به ناتراشیده و خراشیده شود.
-
جستوجو در متن
-
ناشخود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹ناشخوده› [قدیمی] nāšaxud ناخراشیده؛ بیخراش.
-
نخراشیده
لغتنامه دهخدا
نخراشیده . [ ن َ خ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خراشیده ناشده . مقابل خراشیده . رجوع به خراشیده شود. || ناخار. ناخراشیده و ناتراشیده . ناهموار. ناملایم . خشن . بی ادب . رجوع به ناخراشیده شود.
-
ناشخوده
لغتنامه دهخدا
ناشخوده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نشخوده . ناشخود. ناخراشیده . آسیب خراش نادیده . مقابل شخوده . رجوع به شخوده و ناشخود شود.
-
یقر
لغتنامه دهخدا
یقر. [ ی ُ ق ُ ] (ترکی ، ص ) یغر. مصحف کلمه ٔ یُقُن ترکی . کته کلفت . کت کلفت . ناتراشیده و ناخراشیده . (یادداشت مؤلف ). و احتمال دارد ازمصدر یغورماق (یقورماق ) ترکی به معنی خمیر کردن باشداز حیث تشبیه به خمیر ورآمده . و رجوع به یغر شود.
-
یغر
لغتنامه دهخدا
یغر. [ ی ُ غ ُ ] (ترکی ، ص ) مأخوذ از مصدر «یُغُرماق » ترکی به معنی خمیر کردن ، یا یوغن ترکی به معنی سطبر و کلفت و درشت و گنده و بی اندام و ناهموار. در تداول عامه ، ناتراشیده و ناخراشیده . سخت خشن . کت وکلفت . سِتَنْبه . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع ...
-
ناشخود
لغتنامه دهخدا
ناشخود. [ ش َ ] (ن مف مرکب ) بی خارش . بی خراش . بی نقصان . بی ضرر. (ناظم الاطباء). ناخراشیده . شخوده ناشده . سالم . ناشخوده . ناکاویده : مسیحی بشهر اندرون هرکه بودنماندند رخسارگان ناشخود. فردوسی .رجوع به ناشخوده شود. || کسی که به مرض دریا گرفتار نشو...
-
ناهنجار
لغتنامه دهخدا
ناهنجار. [ هََ ](ص مرکب ) بی راه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نه به آئین . (یادداشت مؤلف ). بی قاعده . برخلاف طریقه ٔ معین . (لغات فرهنگستان ). نامناسب . || درشت . ناهموار. (از ناظم الاطباء). خشن . ناملایم . ناخوار. ناخار.- رفتار ناهنجار ؛ رفتار بی ...
-
نره
لغتنامه دهخدا
نره . [ ن َ رَ / رِ / ن َرْ رَ / رِ ] (ص ، اِ) از: نر + هَ (پسوند اتصاف ). نرک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نر. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مذکر. (ناظم الاطباء). مقابل ماده . (آنندراج ) (برهان قاطع). || آلت تناسل . (برهان قاطع) (آنندرا...