کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناحق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناحق
/nāhaq/
معنی
۱. دروغ؛ کذب.
۲. (صفت) برخلاف حق و عدالت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
باطل، دروغ، غیرعادلانه، کذب، ناراست، ناروا، ناصواب ≠ بحق، حق
برابر فارسی
ناسزا، ناروا
دیکشنری
unwarranted
-
جستوجوی دقیق
-
ناحق
واژگان مترادف و متضاد
باطل، دروغ، غیرعادلانه، کذب، ناراست، ناروا، ناصواب ≠ بحق، حق
-
ناحق
فرهنگ واژههای سره
ناسزا، ناروا
-
ناحق
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ فا - ع . ] 1 - (اِ.) دروغ ، کذب . ؛به ~ برخلاف حق و عدالت . 2 - بیداد. 3 - (ص .) باطل . 4 - ظالم . 5 - نامشروع ، ناروا.
-
ناحق
لغتنامه دهخدا
ناحق . [ ح َ ق / ح َ ق ق ](ص مرکب ، اِ مرکب ) ناراستی . ناراست . باطل . دروغ . کذب . (ناظم الاطباء). بیهوده : باطل باشد و ناحق . (لغت فرس اسدی ص 459). آنچه که حق و درست نیست : نباشد خوب اگر ز آن پس که شستم دل به آب حق که جان روشنم هرگز به ناحقی بیالا...
-
ناحق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] nāhaq ۱. دروغ؛ کذب.۲. (صفت) برخلاف حق و عدالت.
-
ناحق
دیکشنری فارسی به عربی
غير معقول
-
ناحق
لهجه و گویش تهرانی
زرنگ،اضافی ، غیرعادی، خلاف
-
واژههای مشابه
-
ناحق گفتن
لغتنامه دهخدا
ناحق گفتن . [ ح َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بخلاف حق گفتن . زورگوئی .
-
ناحق شناس
لغتنامه دهخدا
ناحق شناس . [ ح َ ش ِ ] (نف مرکب ) ناسپاس . بی وفا. نمک بحرام . بی داد. (ناظم الاطباء). ناسپاس و بی وفا. (آنندراج ) : ایزد عز ذکره همه ناحقشناسان کفار نعمت را بگیراد. (تاریخ بیهقی ص 475).
-
حرف ناحق
لغتنامه دهخدا
حرف ناحق . [ ح َ ف ِ ح َق ق / ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سخن باطل . در مقابل حرف حق .
-
خون ناحق
لغتنامه دهخدا
خون ناحق . [ ن ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کشتنی که از روی حق نبود. خونی که ازروی ظلم ریخته شود. قتلی که مقتول آن مظلوم باشد.
-
حق و ناحق
فرهنگ گنجواژه
درست و نادرست.
-
واژههای همآوا
-
ناهق
لغتنامه دهخدا
ناهق . [ هَِ ] (ع اِ) جای برآمدن نهاق از گلوی خر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). مخرج نهاق از حلق حمار. مخرج آواز حمار. ج ، نواهق . || حمار. (معجم متن اللغة). خر. (فرهنگ خطی ). خر نر. (غیاث اللغا...