کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناجنس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناجنس
/nājens/
معنی
بدنژاد؛ بدسرشت؛ بدذات؛ بدکردار: ◻︎ نخست موعظهٴ پیر میفروش این است / که از مصاحب ناجنس احتراز کنید (حافظ: ۴۹۴).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بدجنس، بدکردار، ناباب، ناتو، ناجور ≠ خوشجنس
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناجنس
واژگان مترادف و متضاد
بدجنس، بدکردار، ناباب، ناتو، ناجور ≠ خوشجنس
-
ناجنس
فرهنگ فارسی معین
(ج ) (ص .) بدسرشت ، بدذات .
-
ناجنس
لغتنامه دهخدا
ناجنس .[ ج ِ ] (ص مرکب ) بدسرشت . بدنژاد. بی تربیت . بی ادب . (ناظم الاطباء). شخص بدذات . بدکردار. (فرهنگ نظام ). غیر مهذب . بی ادب . (آنندراج ). پست . سفله . ناباب . نااهل .ناجور. نامناسب . ناهم جنس . مقابل همجنس : از صحبت ناجنس و خسان دست نداری تا ...
-
ناجنس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] nājens بدنژاد؛ بدسرشت؛ بدذات؛ بدکردار: ◻︎ نخست موعظهٴ پیر میفروش این است / که از مصاحب ناجنس احتراز کنید (حافظ: ۴۹۴).
-
ناجنس
دیکشنری فارسی به عربی
دنيي
-
ناجنس
لهجه و گویش تهرانی
ناقلا
-
جستوجو در متن
-
ناتو
واژگان مترادف و متضاد
بدجنس، شرور، متقلب، ناجنس، ناسازگار، ناموافق ≠ درستکردار
-
دنيي
دیکشنری عربی به فارسی
ناکس , فرومايه , پست , بد گوهر , ناجنس , نا اصل
-
بدکردار
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدجنس، بدذات، زشتکار، شرور، شریر، ناجنس ≠ نیککردار، صالح ۲. بدعمل، بدفعال، بدفعل، بدکار
-
هم کت
لغتنامه دهخدا
هم کت . [ هََ ک َ ] (ص مرکب ) همنشین . هم صحبت . مصاحب : امان از هم کت ناجنس . (یادداشتهای مؤلف ).
-
ناجور
واژگان مترادف و متضاد
آشفته، بیتناسب، بیقواره، ضد، مخالف، مختلف، ناباب، نابرابر، ناجنس، نادرست، ناسازگار، نامرتب، نامناسب، ناهماهنگ، ناهمتا، ناهمجور، ناهمساز، ناهمسان، ناهمگون، نایکسان ≠ یکسان
-
گرگ در پیرهن داشتن
لغتنامه دهخدا
گرگ در پیرهن داشتن . [ گ ُ دَ هََ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از صحبت با ناجنس داشتن . (آنندراج ) : ناسازگاریی هست در خوی گلعذاران کو یوسفی که گرگی در پیرهن ندارد.صائب (از آنندراج ) (بهار عجم ).
-
پیر صحبت
لغتنامه دهخدا
پیر صحبت . [ رِ ص ُ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرشد. راهنما. دلیل . پیر طریقت : نخست موعظه ٔ پیر صحبت این حرفست که از مصاحب ناجنس احتراز کنید.حافظ.
-
زین
لغتنامه دهخدا
زین . [ ] (اِخ ) کیسه دوزبوده و از جمله ٔ خوش طبعان زمان و این مقطع ازوست :با زین که منعت کند از صحبت ناجنس بیگانه چنانی که غم خویش نداری .(مجالس النفائس ، در ذکر کسانی که در آخر زمان علیشیر نوائی بوده اما بملازمت ایشان مشرف نشده اند). رجوع به مجالس ...