کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناجع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناجع
/nāje'/
معنی
۱. اثربخش؛ تٲثیرکننده.
۲. گوارا.
۳. نافع؛ سودمند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناجع
فرهنگ فارسی معین
(جِ ) [ ع . ] (ص فا.)1 - سودمند. 2 - طالب چراگاه .
-
ناجع
لغتنامه دهخدا
ناجع. [ ج ِ ] (ع ص ) تازه . (دستوراللغه ). خون تازه . (مهذب الاسماء) (شمس اللغات ). دم ناجع؛ خون تازه . (بحرالجواهر). || جوینده ٔ گیاه .(آنندراج ) (منتهی الارب ). طالب الکلاء فی مواضعه . (اقرب الموارد). ج ، ناجعة و نواجع. || جوینده ٔ نکوئی . (آنندراج...
-
ناجع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] nāje' ۱. اثربخش؛ تٲثیرکننده.۲. گوارا.۳. نافع؛ سودمند.
-
واژههای همآوا
-
ناجا
واژهنامه آزاد
مخفف نیروی انتظامی جمهوری اسلامی
-
جستوجو در متن
-
گوارا
واژگان مترادف و متضاد
خوشگوار، گوارنده، مهنا، ناجع، نوش، نوشه، نوشین ≠ ناگوارا
-
ناجعة
لغتنامه دهخدا
ناجعة. [ ج ِ ع َ ] (ع ص )تأنیث ناجع. || جماعتی که گیاه و آب جویند. (دهار). قوم ناجعة؛ گروه جوینده ٔ گیاه . (ناظم الاطباء). یقال : هؤلاء قوم ناجعة. (منتهی الارب ). مرت بنا ناجعة و نواجع؛ ای قوم منتجعون . (اقرب الموارد).
-
نمیر
لغتنامه دهخدا
نمیر. [ ن َ ] (ع ص ) آب خوشگوار و شیرین . (غیاث اللغات ). آب گوارنده . (مهذب الاسماء) (دهار). آب تمیز و پاکیزه . ناجع. (از اقرب الموارد). آب پاکیزه و بسیار و روشن ساده ، شیرین باشد یانباشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || حسب خالص و پاک از آلایش...
-
نجیع
لغتنامه دهخدا
نجیع.[ ن َ ] (ع اِ) برگهای خشک کوفته که بر آن آرد و آب پاشیده شتران را خورانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || خون که به سیاهی زند، یا خون شکم خاصة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). خون سیاه . (مهذب الاسما). خون اند...
-
ناقع
لغتنامه دهخدا
ناقع. [ ق ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نقع است . رجوع به نقع شود. || ثابت و مجتمع. (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ). نقع. مُستَنقِع. مُستَنقَع. آب مجتمع محبوس . (از معجم متن اللغة). آبی که در عد یا غدیر جمع شده باشد. (از معجم متن اللغة). || ماء ناقع؛ آب خوشگوا...
-
تازه
لغتنامه دهخدا
تازه . [ زَ / زِ ] (ص ، ق ) نو باشدکه نقیض کهنه است . (برهان ). نقیض کهنه است . (انجمن آرا). نو. (شرفنامه ٔ منیری ). جدید. با لفظ کردن و شدن و داشتن و ساختن مستعمل است . (آنندراج ). نو... که مقابل کهنه ... است . (فرهنگ نظام ). مقابل کهن . مقابل دیرین...