کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناجح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناجح
/nājeh/
معنی
۱. رستگار؛ پیروز؛ پیروزمند.
۲. کار سهل و آسان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناجح
فرهنگ فارسی معین
(جِ ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - رستگار شونده . 2 - پیروز، پیروزمند. 3 - کار سهل ، آسان .
-
ناجح
لغتنامه دهخدا
ناجح . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن خادربن ثمودبن ادهم بن سام بن نوح . در تاریخ گزیده ص 29 نام وی ضمن شرح نسبت صالح [ از فرزندان او ] آمده است .
-
ناجح
لغتنامه دهخدا
ناجح . [ ج ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از نجح . رجوع به نجح شود. || کار سهل و آسان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || مرد پیروز. (آنندراج ) (منتهی الارب ). مرد پیروزمند. (ناظم الاطباء). || سیر سریع. (ناظم الاطباء). الشدید من السیر.(اقرب الموارد). سیرسخت . (آنن...
-
ناجح
دیکشنری عربی به فارسی
کامياب , موفق , کامکار , پيروز , نيک انجام , عاقبت بخير
-
ناجح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] nājeh ۱. رستگار؛ پیروز؛ پیروزمند.۲. کار سهل و آسان.
-
واژههای همآوا
-
نعجه
لغتنامه دهخدا
نعجه . [ ن َج َ ] (ع اِ) نعجة. رجوع به نَعجَة شود : همچو داودم نود نعجه مراست طَمْع در نعجه ٔ حریفم هم بجاست .مولوی .
-
ناجه
لغتنامه دهخدا
ناجه . [ ج ِه ْ ] (ع ص ) آنکه داخل شود در شهری که خوش آیند وی نباشد و دارای سلامتی نبود. (ناظم الاطباء). مردی که در شهری در رود و آن را خوش [ نه ] شمرد. (شمس اللغات ). اسم فاعل است از نجه . رجوع به نجه شود.
-
نعجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نَعجَة، جمع: نِعاج] [قدیمی] na'je گوسفند؛ ماده میش.
-
نئجه
واژهنامه آزاد
چگونه
-
جستوجو در متن
-
کامیاب
دیکشنری فارسی به عربی
ناجح
-
کامکار
دیکشنری فارسی به عربی
ناجح
-
نیک انجام
دیکشنری فارسی به عربی
ناجح
-
عاقبت بخیر
دیکشنری فارسی به عربی
ناجح