کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناتوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناتوان
/nātavān/
معنی
۱. عاجز.
۲. درمانده؛ ضعیف؛ سست.
۳. [مجاز] تهیدست؛ بیپول؛ بینوا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیحال، بیزور، درمانده، رنجور، زبون، سست، ضعیف، عاجز، علیل، کمزور، مریض، نحیف، نزار
۲. عنین
۳. فرسوده، قاصر، کاهل، کمجثه ≠ توانمند
دیکشنری
decrepit, feeble, flabby, helpless, impotent, incapable, less _, powerless, unable, unequal, weak, weakling
-
جستوجوی دقیق
-
ناتوان
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیحال، بیزور، درمانده، رنجور، زبون، سست، ضعیف، عاجز، علیل، کمزور، مریض، نحیف، نزار ۲. عنین ۳. فرسوده، قاصر، کاهل، کمجثه ≠ توانمند
-
ناتوان
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص .) 1 - عاجز، ضعیف . 2 - مریض . 3 - فقیر. 4 - آن که مردی ندارد.
-
ناتوان
لغتنامه دهخدا
ناتوان . [ ت َ ] (ص مرکب ) علیل . بیمار. (ناظم الاطباء). مریض . رنجور. دردمند : بادا دل محبش همواره با نشاطبادا تن عدویش پیوسته ناتوان . فرخی .هر چند ناتوانیم از این علت . (تاریخ بیهقی ص 517). امیر گفت خواجه بر چه حال است ؟ گفت ناتوان است . (تاریخ بی...
-
ناتوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nātavān ۱. عاجز.۲. درمانده؛ ضعیف؛ سست.۳. [مجاز] تهیدست؛ بیپول؛ بینوا.
-
ناتوان
دیکشنری فارسی به عربی
ضعيف , عاجز
-
واژههای مشابه
-
weak state
دولت ناتوان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] دولتی که در نتیجۀ کاهش درآمد ملی و گسترش تنشهای قومی و مذهبی دیگر توانایی انجام وظایفش در برابر شهروندان را ندارد و در آستانۀ برخوردهای آشکار قرار گرفته است
-
ناتوان بین
لغتنامه دهخدا
ناتوان بین . [ ت َ ] (نف مرکب ) حاسد زیرا که کسی را توانا دیدن نمیتواند. (غیاث ). رشکین . حسود. بدخواه . (ناظم الاطباء) : چشم او دید دست من بوسیدآن که میگفت ناتوان بین است .میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج ).
-
ناتوان گیر
لغتنامه دهخدا
ناتوان گیر. [ ت َ] (نف مرکب ) ظالم . ستمکار. آن که درماندگان را میگیرد و بر آنها ستم میکند. (ناظم الاطباء). زیردست آزار.آن که به افتادگان و ناتوانان ستم کند : اگر چه شیوه ٔ بهتر ز دستگیری نیست مگیر دست کسی را که ناتوان گیر است .میرزا عبدالغنی (از آنن...
-
ناتوان ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
عطل
-
ناتوان کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ابطل , ثريد
-
thermal kill 2
ناتوانسازی گرمایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ناتوانسازی نفرات با ایجاد گرما
-
ضعیف و ناتوان
دیکشنری فارسی به عربی
هرم
-
ضعیف و ناتوان
فرهنگ گنجواژه
ضعیف.
-
پیر و ناتوان
فرهنگ گنجواژه
کهنسال.