کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نابسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نابسته
لغتنامه دهخدا
نابسته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نبسته . || زخمی که آن را نبسته و مرهم بر وی نگذاشته باشند. (ناظم الاطباء) : تن پیلتن را چنان خسته دیدهمه خستگیهاش نابسته دید. فردوسی .|| آزاد. نامقید. آنکه گرفتار نشده است . مقابل بسته به معنی اسیر و گرفتار : و...
-
واژههای مشابه
-
independent assortment
جورایی نابسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] جور شدن مستقلازهم ژنهایی که بر روی فامتنهای دگرساخت قرار دارند
-
جستوجو در متن
-
نامربوط
فرهنگ واژههای سره
نابسته
-
مرخی
لغتنامه دهخدا
مرخی . [ م َ خی ی ] (ع ص ) نابسته و روان . (ناظم الاطباء). سست و نرم . (آنندراج ).
-
پیش گشاده
لغتنامه دهخدا
پیش گشاده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که قسمت قدامی وی گشاده باشد. که قسمت جلوی آن نابسته باشد. مقابل پیش بسته . طبة؛ جامه ٔ پیش گشاده ٔ دراز دامن . (منتهی الارب ). || که در برابر گسترده و پهن کرده باشد. خلاف پیش درنوشته .
-
میح
لغتنامه دهخدا
میح . [ م ِی ْ ] (ع اِ) خرمابن خسته ناشده یا خسته نابسته . (منتهی الارب از ماده ٔ م ی ح ) (آنندراج ). خرمابنی که خسته ٔ خرمای آن سخت نشده و یا خسته (هسته ) نبسته باشد. (ناظم الاطباء).
-
شیص
لغتنامه دهخدا
شیص .(ع اِ) خرمایی که هسته ٔ آن سخت نشود و یا خرمای هسته نابسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شیص ، نخل و معرب از فارسی است . (از المعرب جوالیقی ذیل ص 217). رجوع به شیصاء شود. || نوعی از ردی ترین خرماها. (از اقرب...
-
خستگی ها
لغتنامه دهخدا
خستگی ها. [ خ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) جراحتها، ریش ها : همی گفت کای داور داد پاک گر از خستگیها شوم من هلاک . فردوسی .تن پیلتن را چنان خسته دیدهمه خستگیهاش نابسته دید. فردوسی .چو مهر دلش گستهم را بخواست گشاد آن گرانمایه از دست راست ابر بازوی گستهم بر ببست ...
-
مجر
لغتنامه دهخدا
مجر. [ م َ ](ع اِ) بچه ٔ شکم شتر و گوسپند و جز آن . آنچه در شکم حیوانات آبستن چون شتر و گوسفند است . (از اقرب الموارد). || سود و ربا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ربا و افزونی . (از اقرب الموارد). || خرد و گویند ما به مجر؛ ای عقل ....
-
نقش
لغتنامه دهخدا
نقش . [ ن َ ] (ع مص ) نگاشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نگارش . (یادداشت مؤلف ). نقش کردن . (زوزنی ). || کندن نگین . (یادداشت مؤلف ): نقش فص الخاتم ؛ حفره . (اقرب الموارد). رجوع به نقش نگین شود. || نگار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از تاج ال...
-
خرده فروش
لغتنامه دهخدا
خرده فروش . [ خ ُ دَ/ دِ ف ُ ] (نف مرکب ) مقابل عمده فروش . قسمی پیله ور. (یادداشت بخط مؤلف ). فامی . فروشنده ٔ دوره گردی که آینه ٔ خرد و مایحتاج خرد بمردمان می فروشد. (یادداشت بخط مؤلف ). آنکه آینه های کوچک و صابون و عطر و عطریات و بند جوراب و شمع...
-
رواق
لغتنامه دهخدا
رواق . [ رِ / رُ ] (ع اِ) خانه ای که به خرگاه ماند و یا سایبان . (منتهی الارب ). خانه ٔ شبیه فسطاط . (از اقرب الموارد). سقف مقدم خانه . (مهذب الاسماء) (از معجم متن اللغة). سقفی که در مقدم خانه سازند و از این تقریر مستفاد می شود که همین است که به هندی...
-
موت
لغتنامه دهخدا
موت . [ م َ ] (ع اِ) مرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی ص 96). ثکل . ثکله . کام . (مجمل التواریخ و القصص ص 326). واقعه . منیة. درگذشت . فوت . اجل . حتف . وفات . ممات . مرگ . هوش . هلاک . مردن . مقابل حیات . مقابل زند...