کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نابریده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نابریده
لغتنامه دهخدا
نابریده . [ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب )پارچه به اندازه ٔ لباس که هنوز نبریده باشند دوختن را. نابرید : و نماز دیگر آن روز صلتی از آن وی رسولدار برد، دویست هزار درم و اسبی با ستام زرو پنجاه پارچه جامه ٔ نابریده . (تاریخ بیهقی ص 44).بسی چینی نورد نابریده...
-
جستوجو در متن
-
نامختون
لغتنامه دهخدا
نامختون . [ م َ ] (ص مرکب ) نابریده . اقلف . اغرل . اغلف . که ختان نشده باشد. ختنه نشده .
-
استاعلم
لغتنامه دهخدا
استاعلم . [ اُ ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) پاره ٔ دزدیده ٔ خیاط.- استاعلم کردن ؛ دزدیدن خیاط، قسمتی از جامه ٔ نابریده را. رجوع به استادعلم شود.
-
غلفة
لغتنامه دهخدا
غلفة. [ غ ُف َ ] (ع اِ) غلاف سر نره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوست ختنه نابریده . (دهار). پوستکی که ختنه کننده آن راببرد. قُلفَة. غُرلَة. ج ، غُلَف . (اقرب الموارد).
-
نبریده
لغتنامه دهخدا
نبریده . [ ن َ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف ) بریده ناشده . نابریده . مقابل بریده . رجوع به بریده شود. || نامختون . ختنه ناکرده . اغلف . || قچقار اخته کرده که پشمش دراز نشود تا آن را ببرند. (ناظم الاطباء). رجوع به نربیج شود.
-
ابظر
لغتنامه دهخدا
ابظر. [ اَ ظَ ] (ع ص ) اقلف . نابریده . نامختون . ختنه ناکرده . || کش لب بالا بزرگ بود. لب زبرین ْبزرگ . آنکه میان لب زَوَرینش بیرون آمده بود. (تاج المصادر بیهقی ). آنکه لب بالائین او پیش آمده باشد. که در میان لب بالائین تندی و پیش آمدگی و برآمدگی بو...
-
انصر
لغتنامه دهخدا
انصر. [ اَ ص َ ] (ع ن تف ) یارتر. یاری کننده تر:وجدت الحلم انصر لی من الرجال . (احنف بن قیس از یادداشت مؤلف ). || (ص ) مرد ختنه ناکرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نابریده . (یادداشت مؤلف ).
-
اقلف
لغتنامه دهخدا
اقلف . [ اَ ل َ ] (ع ص ) ختنه ناکرده . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). کودک ختنه ناکرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نابریده . نامختون . اغلف . || سال ارزان و فراخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) زندگانی فراخ و خوش . || ش...
-
صحاح
لغتنامه دهخدا
صحاح . [ ص َ ] (ع اِمص ) تندرستی . (غیاث اللغات ). || (ص ) تن درست و درست . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) : نفرستد بمن سقیم و صحاح درد ندهد صحاح بفرستد. خاقانی .|| درست . (مهذب الاسماء) (دهار).پاک از عیب . (غیاث اللغات ) : فیها ثلثمائةدینار امامیة صح...
-
تحویل سال
لغتنامه دهخدا
تحویل سال . [ ت َح ْ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) تحویل سنه . سال گردش . حلول . داخل شدن در دقیقه ٔ اول سال نو به نوروز. تحویل شدن سال . بیرونی در تحویل سالها آرد: سال آن مدت است که آفتاب بدو یک بار همه ٔ فلک بروج را بگردد و بدانجای بازآید کجا به...
-
شرحة
لغتنامه دهخدا
شرحة. [ ش َ ح َ ] (ع اِ) قطعه ای از گوشت مانند شریحة و شریح یا قطعه ای از گوشت فربه بدرازابریده . (از تاج العروس ). پاره ٔ گوشت فربه بدرازابریده ، یا عام است . (از منتهی الارب ). || قطعه ای از گوشت . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ). یک پرده . یک ورقه...
-
پارچه
لغتنامه دهخدا
پارچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) (از پاره ، قطعه . جزء و چه علامت تصغیر) جامه . منسوج . نسیج . نسیجه . قماش . || قطعه . برخ . پاره . تکه : یک پارچه یخ ، یک پارچه سنگ : و نماز دیگر آن روز صلتی از آن وی رسول دار برد دویست هزار درم و اسبی باستام زر و پنج...
-
بریده
لغتنامه دهخدا
بریده . [ ب ُدَ / دِ ] (ن مف / نف ) مقطوع . قطعشده . (ناظم الاطباء). أجذّ. جَذیذ. جَزیز. صَریم . ضَنیک . قَطیل . مَجزوز. مَحذوذ. مَحذوف . مَشروص . مَصروم . مَفروض . مَفصول . مَقطول . مَمنون . مَنجوّ. موضَّع. هِبِرّ : که چون برد خواهد سر شاه چین برید...
-
ستام
لغتنامه دهخدا
ستام . [ س ِ ] (اِ) ساخت و یراق زین اسب مطلقاً، لجام و سرافسار محلی بزر و نقره . (برهان ).ساخت زین یعنی لجام و یراق زین اسب محلی بزر و نقره . (انجمن آرا). ساخت مرکب . (رشیدی ). زیوری است که به اسب تعلق دارد. (غیاث ). استام . اوستام : بر اسبی نشانده س...