کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نابخرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نابخرد
/nābexrad/
معنی
بیخرد؛ بیعقل؛ ابله؛ جاهل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
asinine, fool, foolish, harebrained, infatuated, insensate, irrational, mad, nitwit, peasant, simple, unwise
-
جستوجوی دقیق
-
نابخرد
لغتنامه دهخدا
نابخرد. [ ب ِ رَ ] (ص مرکب ) نادان . بی عقل .(آنندراج ) (ناظم الاطباء). بی خرد. جاهل : بگردان [ خدایا ] ز جانش نهیب بدان بپرداز گیتی ز نابخردان . فردوسی .که گیتی بشوئی ز رنج بدان ز گفتار و کردار نابخردان . فردوسی .سدیگر که گیتی ز نابخردان بپالود و بس...
-
نابخرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) nābexrad بیخرد؛ بیعقل؛ ابله؛ جاهل.
-
نابخرد
دیکشنری فارسی به عربی
احمق , غير معقول
-
جستوجو در متن
-
بی تدبیر
فرهنگ واژههای سره
نابخرد
-
بی تدبیری
فرهنگ واژههای سره
نابخرد
-
نافرزانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نافرزان› [قدیمی] nāfarzāne نابخرد؛ بیعقل؛ جاهل.
-
نافرزانه
واژگان مترادف و متضاد
بیخرد، جاهل، نابخرد، نادان ≠ فرزانه
-
جاهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، مقابلِِ عالِم، جمع: جهّال و جُهَلاء و جَهَلَة] jāhel ۱. نادان؛ نابخرد.۲. بیسواد.
-
ابله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ablah بیخرد؛ نابخرد؛ نادان؛ کودن؛ سادهلوح.
-
غير معقول
دیکشنری عربی به فارسی
نابخرد , بيخرد , نامعقول , ناحساب , ناحق , بي دليل , زورگو
-
گلو
واژهنامه آزاد
گَلُوْ؛ کسی که عقلش درست کار نمی کند، یعنی نابخرد.
-
خالی دماغ
لغتنامه دهخدا
خالی دماغ . [ دِ ] (ص مرکب ) بی مغز. نابخرد. (اشتینگاس ).
-
foolish
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احمقانه، نادان، احمق، ابلهانه، ابله، جاهل، نابخرد، مزخرف
-
سِرْعُوْک
لهجه و گویش گنابادی
serouwk در گویش گنابادی یعنی دیوانه ، مجنون ، سفیه ، نابخرد ، بی عقل ، صغیر ممیز