کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناب
/nāb/
معنی
صافوپاک؛ خالص؛ بیغش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیآمیغ، بیآمیزش، بیغش، پاک، خالص، سره، صافی، صاف، صراح، محض، مروق، ویژه ≠ ناسره
دیکشنری
entirely, fine, high-grade, virgin, native, neat, plain, pristine, pure, purely, refined, simon-pure, sterling, whole
-
جستوجوی دقیق
-
ناب
واژگان مترادف و متضاد
بیآمیغ، بیآمیزش، بیغش، پاک، خالص، سره، صافی، صاف، صراح، محض، مروق، ویژه ≠ ناسره
-
ناب
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) خالص ، پاک و بی غش .
-
ناب
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) دندان نیش . ج . انیاب .
-
ناب
لغتنامه دهخدا
ناب . (اِخ ) (نهر...) نام جوئی به بغداد. نهر ناب جوئی است نزدیک اوانی در بغداد. (منتهی الارب ). نهر ناب فی نواحی دجیل قرب اوانی مقصوراً به بغداد. (تاج العروس ).
-
ناب
لغتنامه دهخدا
ناب . (اِخ ) لقبی است که علماء علم الرجال به حمادبن عثمان از اصحاب اجماع داده اند. (ریحانة الادب ).
-
ناب
لغتنامه دهخدا
ناب . (اِخ ) نام پدر لیلی که لیلی مادر عتبان بن مالک است . (منتهی الارب ). ناب بن حنیف پدر لیلی است و لیلی مادر عتبان بن مالک است وعتبان بن مالک از صحابه ٔ مشهور است . (تاج العروس ).
-
ناب
لغتنامه دهخدا
ناب . (ص ) خالص . (جهانگیری ) (نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (معیار جمالی ). بی غش . (اسدی ). بی آمیزش . (اوبهی ). مُضاض . (منتهی الارب ). بی بار. غیرمخلوط. ناممزوج . بی آمیغ. ناآلوده : بیار آن می که پنداری روان یاقوت نابستی و یا چون برکشیده تیغ پیش ...
-
ناب
لغتنامه دهخدا
ناب . (ع اِ)اشتر پیر. (مهذب الاسماء). شتر ماده ٔ پیر. (دهار) شتر ماده ٔ کلانسال . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شتر پیر از کار افتاده . (برهان قاطع). الناقةالمسنة و تصغیرهانُیَیْب . قیل سمیت بذلک لطول نابها فهو کالصفة فلذلک لم تلحقه الهاء، لان الهاء لات...
-
ناب
لغتنامه دهخدا
ناب .(ع اِ) دندان نشتر. (منتهی الارب ). چهار دندان نیش سبع و بهایم و چهار دندان بزرگ حیوانات باشد. (برهان قاطع). دندان نیشتر. (مهذب الاسماء). السن الذّی خلف الرباعیة، مؤنث . ج ، اَنیُب ، انیاب ، نُیوب ، اناییب . یقال فی المجاز: «عضته ُ انیاب ُ الدهر...
-
ناب
دیکشنری عربی به فارسی
سگي , وابسته به خانواده سگ , سگ مانند , دندان ناب , دندان انياب (در سگ و مانند ان) , نيش
-
ناب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nāb صافوپاک؛ خالص؛ بیغش.
-
ناب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: انیاب] (زیستشناسی) [قدیمی] nāb ۱. دندان نیش که دارای تاج تیز و یک ریشه است و در کنار ثنایا قرار گرفته.۲. عاج.
-
ناب
دیکشنری فارسی به عربی
صافي , صلب
-
واژههای مشابه
-
کهنه ناب
لغتنامه دهخدا
کهنه ناب . [ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی گرمسیری است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).