کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناامید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناامید
/nā'om[m]id/
معنی
کسی که امید به نتیجۀ کاری یا حصول چیزی ندارد؛ درمانده؛ مٲیوس؛ بیچاره.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آیسمحروم، دلزده، دلسرد، مایوس، محروم، نومید، وازده ≠ امیدوار متوقع منتظر
دیکشنری
hopeless
-
جستوجوی دقیق
-
hopeless
ناامید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ویژگی فرد دچار ناامیدی
-
ناامید
واژگان مترادف و متضاد
آیسمحروم، دلزده، دلسرد، مایوس، محروم، نومید، وازده ≠ امیدوار متوقع منتظر
-
ناامید
فرهنگ فارسی معین
(اُ) [ په . ] (ص .) 1 - آن که امید ندارد. 2 - درمانده ، بیچاره .
-
ناامید
لغتنامه دهخدا
ناامید. [ اُ ] (ص مرکب ) آن که امید ندارد. کسی که رجا ندارد. مأیوس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ناامیدوار. خائب . مأیوس . نومید. آیس . قانط. نُمید. یَؤس . مأیوس : وگر بازگرداندم ناامیدنباشد مرا روز با او سپید. فردوسی .تنش لرز لرزان بکردار بیددل از ...
-
ناامید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نومید، نمید› nā'om[m]id کسی که امید به نتیجۀ کاری یا حصول چیزی ندارد؛ درمانده؛ مٲیوس؛ بیچاره.
-
ناامید
دیکشنری فارسی به عربی
برد
-
واژههای مشابه
-
ناامید شدن
لغتنامه دهخدا
ناامید شدن . [ اُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دست شستن . سرخوردن . امید بریدن . قنوط. خیبت . اِتئاس . نومید شدن . یأس . استیآس . اَیس . اِبلاس . مأیوس شدن : تنش تیره و روی و مویش سپیدچو دیدش دل سام شد ناامید. فردوسی .بیامد بنزدیک پیل سپیدشهنشاه چین شد ز جا...
-
ناامید کردن
لغتنامه دهخدا
ناامید کردن . [ اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نومیدکردن . محروم کردن . بی نصیب گذاشتن . ئیآس . مُیاءَسَة.ابلاس . اِخابَه . تخییب . حرمان . تأییس : ز بوی زنان موی گردد سپیدسپیدی کند از جهان ناامید. فردوسی .بضاعت نیاوردم الا امیدخدایا ز عفوم مکن ناامید. سعدی...
-
ناامید گردانیدن
لغتنامه دهخدا
ناامید گردانیدن . [ اُ گ َ دَ ] (مص مرکب ) ناامید کردن : سیاه مرا هم تو گردان سپیدمگردانم از درگهت ناامید.نظامی .
-
ناامید گشتن
لغتنامه دهخدا
ناامید گشتن . [ اُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) ناامید شدن : چو گشتم ز گفتار او ناامیدشدم لاجرم تیره روز سپید. فردوسی .که گر او نشستی به خون دست خویش نگه داشتی دین و آئین و کیش نکردی به خون سرخ ریش سپیدنگشتی ز بوم و ز بر ناامید.فردوسی .
-
ناامید کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احبط
-
ناامید کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أحْبَطَ
-
جستوجو در متن
-
disherits
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناامید