کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نائی
لغتنامه دهخدا
نائی . (اِخ ) (شیخ ...) از موسیقی دانان قرن نهم ومعاصر با امیرعلی شیرنوائی و مورد حمایت او بوده است . رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ص 560 شود.
-
نائی
لغتنامه دهخدا
نائی . (اِخ ) شیخ عثمان افندی از شاعران و موسیقیدانان ترک است . در قاموس الاعلام آمده است : وی از شعرا و مشایخ مولویه بوده و در خانقاه غلطه سمت نی زن باشی داشت و به سال 1109 به مقام شیخی خانقاه مذکور رسید و در سال 1142 درگذشت . بمناسبت مهارتی که در م...
-
نائی
لغتنامه دهخدا
نائی . (ص نسبی ) نی زننده . نی نوازنده . (ناظم الاطباء). نی نواز. نئی . (آنندراج ). قراری . قصاب . (منتهی الارب ). نای زن . نی زن . کسی که نی می نوازد : گاه گوئیم که چنگی تو بچنگ اندریازگاه گوئیم که نائی تو بنای اندردم . فرخی .به زیر گل زند چنگی به ز...
-
نائی
لغتنامه دهخدا
نائی . (ع ص ) بعید. (المنجد).
-
نائی
لغتنامه دهخدا
نائی . (فعل مضارع ) نیائی . نمی آئی . نخواهی آمد : تو تا ایدری شاد زی غم مخورکه چون تو شدی بازنائی دگر.اسدی .
-
واژههای مشابه
-
شه نائی
لغتنامه دهخدا
شه نائی . [ ش َه ْ ] (اِ مرکب ) نام سازی که آنرا سرنا گویند. (غیاث ) (از برهان ). سورنائی . شاه نائی . شاه نای . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
شهنایی
لغتنامه دهخدا
شهنایی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) رجوع به شه نائی شود.
-
نائیة
لغتنامه دهخدا
نائیة. [ ی َ ] (ع ص ) نائیه . مؤنث ناء (نائی ). نعت است از نأی . دور شونده . (اقرب الموارد) (المنجد).
-
نی زدن
لغتنامه دهخدا
نی زدن . [ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نی نواختن . با دمیدن در نای آهنگهانواختن . رجوع به نی به معنی مزمار شود : آن یکی نائی که نی خوش می زده ست ناگهان از مقعدش بادی بجست .مولوی .
-
نی زن
لغتنامه دهخدا
نی زن . [ ن َ / ن ِ زَ ] (نف مرکب ) نی نواز. (آنندراج ). کسی که نی می نوازد. (ناظم الاطباء). نائی . نایی . نوازنده ٔ نای . نای زن . رجوع به نای زن شود.
-
پان
لغتنامه دهخدا
پان . (اِخ ) در اساطیر یونانی نام پسر هرمس و پریئی بنام دریوپ . وی محافظ گله هاست و در ردیف ملتزمین دیونیسوس قرار دارد و از دره ها و کوهها عبور میکند و بشکار یا تنظیم رقصهای پریان مواظب است و او با نائی که خود مخترع آن است با آنان میرقصد و دارای شاخ ...
-
نای ترکی
لغتنامه دهخدا
نای ترکی . [ ی ِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سورنای را گویند و آن سازی است معروف ، بعضی گویند نائی است که در هنگام رزم و جنگ نوازند و آن یا نفیر باشد یا کرنای . (آنندراج ) (برهان ). سورنای . شیپور. نفیر. (ناظم الاطباء). قرنای . (غیاث اللغات ) : فرو...
-
نای زدن
لغتنامه دهخدا
نای زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) نای دمیدن . نواختن نای . (ناظم الاطباء). زمر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) : بر سر سرو زند پرده ٔ عشاق تذروورشان نای زند بر سر هر مغروسی . منوچهری .محتسب گو چنگ میخواران بسوزمطرب ما خوب نائی میزند. سعدی .فلک که صدهزار نا...