کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نا
/nā/
معنی
تابوتوان؛ رمق.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تاب توان رمق قوت، قوه
۲. شهنا، نای، نی
۳. حلقوم
۴. دم، رطوبت
دیکشنری
sap
-
جستوجوی دقیق
-
نا
واژگان مترادف و متضاد
۱. تاب توان رمق قوت، قوه ۲. شهنا، نای، نی ۳. حلقوم ۴. دم، رطوبت
-
نا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ناو، کشتی ، ناخدا.
-
نا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) (عا.) تاب و توان ، طاقت .
-
نا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) (عا.) = ناه :بویِ نم ، بویی که از اجناس نم گرفته به مشام می رسد.
-
نا
فرهنگ فارسی معین
(پش .) 1 - بر سر اسم درآید و آن را منفی سازد. (به معنی بی ): نا امن ، ناچیز. 2- غالباً بر سر صفت در آید: نادرست .
-
نا
لغتنامه دهخدا
نا. (اِ) مخفف «ناو» است در ناخدا. رجوع به ناخدا شود. || و به معنی نای و نی هم آمده . (برهان ). نی را گویند و آن را نای نیز خوانند. (از جهانگیری و شعوری ) : نئی چنگی که ناساز تمامی تو هم نا میزن آن سازت تمام است . شرف الدین شفروه .سماع عاشقان تسبیح دا...
-
نا
لغتنامه دهخدا
نا. (پیشوند) حرف نفی است بر مشتقات و صفات که کنایه از اسم فاعل و اسم مفعول است داخل میگردد. (غیاث ). بر کلمه درآید که محمول باشد بر منفی بطریق مواطات چنانکه دردمند و هوشیار که نادردمند و ناهوشیار خوانند. (آنندراج ). از ادات نفی و سلب است ، اوستائی na...
-
نا
لغتنامه دهخدا
نا. (پیشوند) صورت دیگری از ن َ و نه در کلمات : ناآمدن . ناخوردن . ناشنیدن . نابحق . نابکار. نابجا. و کلماتی همچون ناشده . نافرستاده . ناداده . نادیده . ناکرده . نابسوده . ناگفته . نایافته . ناکرد. نافشانده : نادیده هیچ مشک و همه ساله مشکبوی ناکرده هی...
-
نا
لغتنامه دهخدا
نا. (ع ضمیر) ضمیر است برای متکلم معالغیر (اول شخص جمع) و مشترک است در رفع و نصب و جر : ربنا اننا سمعنا. (قرآن 193/3) (المنجد).به هرچ از اولیا گویند صدقنی و وفقنی به هرچ از انبیا گویند آمنا و صدقنا. سنائی .|| رمز است از حدثنا. در کتب حدیث مخفف حدثنا ا...
-
نا
دیکشنری عربی به فارسی
مال ما , مال خودمان , براي ما , مان , متعلق بما , موجود درما , متکي يا مربوط بما , مارا , بما , خودمان , نسبت بما
-
نا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] nā تابوتوان؛ رمق.
-
نا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nā بوی نامطبوع نم و رطوبت که در بعضی از مواد غذایی مانده پیدا میشود.
-
نا
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) nā به ابتدای کلمه میپیوندد و معنی آن را منفی میکند: ناآ گاه، نااستوار، نادرست، ناراست، ناپسندیده، ناتوان، نابینا، ناشکیبا، ناشناس، نارس، نامحرم، ناموافق، نااصل، نااهل، نابالغ.
-
نا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نای› [قدیمی] nā ۱. (موسیقی) نی.۲. گلو.
-
نا
لهجه و گویش تهرانی
رطوبت