کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
می پخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
می گساردن
لغتنامه دهخدا
می گساردن . [ م َ / م ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) می گساریدن . می خوردن . شراب نوشیدن . باده خوردن . باده پیمودن . به شرابخواری پرداختن . (از یادداشت مؤلف ) : شما می گسارید و مستان شویدمجنبید تا می پرستان شوید. فردوسی .ما در این مجلس آراسته چندانکه توان م...
-
می گساریدن
لغتنامه دهخدا
می گساریدن . [ م َ / م ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) می گساردن . باده گساری کردن . شراب خوردن . می خوردن . باده خوردن : خور به شادی روزگار نوبهارمی گسار اندر تکوک شاهوار. رودکی .|| ساقیگری کردن . شراب به دور درآوردن در مجلس تا مجلسیان بنوشند. و رجوع به می گس...
-
می آباد
لغتنامه دهخدا
می آباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر، واقع در 7هزارگزی جنوب شهر ملایر با 910 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
می آشام
لغتنامه دهخدا
می آشام . [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) میخواره . می گسار. شرابخوار. که باده خورد : می آشام غمت پیمانه و ساغرنمی داردبجز تبخانه بر لب ساغر دیگر نمی دارد. ابوطالب کلیم .و رجوع به می خواره شود.
-
می آلود
لغتنامه دهخدا
می آلود. [ م َ / م ِ ] (ن مف مرکب ) می آلوده . آلوده به شراب : عیبم بپوش زنهار ای خرقه ٔ می آلودکان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد. حافظ.حافظ به خود نپوشید این خرقه ٔ می آلودای شیخ پاکدامن معذور دار ما را. حافظ.|| مخمور. (ناظم الاطباء).
-
می آلوده
لغتنامه دهخدا
می آلوده . [ م َ / م ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آلوده به می . که به شراب آلوده باشد. آنچه به باده آلوده باشد : می آلوده دستار و پیراهنش گروهی سگان حلقه پیرامنش . سعدی (بوستان ). || کنایه است از شرابخوار و مخمور. می زده . مست : می آلوده ای راه مسجد گرفت...
-
می انز
لغتنامه دهخدا
می انز. [ اَ ] (اِ) بارانک ، و آن درختی است از تیره ٔ گل سرخیان ، با گلهای سفید و قرمز و صورتی . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به بارانک شود.
-
می بد
لغتنامه دهخدا
می بد. [م َ / م ِ ب َ ] (اِ مرکب ) شرابدار. (یادداشت مؤلف )
-
می بوی
لغتنامه دهخدا
می بوی . [ م َ/ م ِ ] (ص مرکب ) دارای بوی باده . که بوی می دارد.
-
می بهی
لغتنامه دهخدا
می بهی . [ م َ / م ِ ب ِ ] (اِ مرکب ) می به . شراب به . شراب بهی : هرکه از او (از مشمش = زردآلو) تازه بخورد باید که سرکنگبین انگبین از سر وی بخورد یا می بهی . (الأبنیه عن حقایق الادویه ). و رجوع به می به شود.
-
می پالا
لغتنامه دهخدا
می پالا. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) می پالاینده . پالاینده ٔ می . که باده را بپالاید. صافی که با آن می بپالایند : هیبتش در کاسه ٔ سر خصم راهم ز خون خصم می پالای باد. خاقانی .دیده می پالا و گیتی خاک پای جرعه های این بر آن خواهم فشاند. خاقانی .مجلس غم سا...
-
می پرست
لغتنامه دهخدا
می پرست . [ م َ / م ِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) کنایه از دایم الخمر است یعنی شخصی که پیوسته شراب خورد. (برهان ). دایم الخمر و آن که پیوسته شراب خورد. (ناظم الاطباء). کنایه از دایم الخمر است . (انجمن آرا) (آنندراج ). دوستدار باده . می باره . حریص باده خواری...
-
می پرستی
لغتنامه دهخدا
می پرستی . [ م َ / م ِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) صفت و پیشه ٔ می پرست . باده گساری . می خوارگی : تا می پرستی پیشه ٔ موبد است تا بت پرستی پیشه ٔ برهمن . فرخی .مشو شیرین پرست ار می پرستی که نتوان کرد با یکدل دو مستی . نظامی .ز مستی همه می پرستی بودچه حاجت ...
-
می پیمای
لغتنامه دهخدا
می پیمای . [ م َ / م ِ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب )می خوار. (آنندراج ). می پیما. می پیماینده . باده پیما.که با کس یا کسان به باده گساری پردازد : ز می خوردن ندارم انبساطی در آن بزمی که می پیمای من نیست .ابونصر نصیرای بدخشانی .
-
می تیل
لغتنامه دهخدا
می تیل . (اِ) سارُق . لفاف . پارچه ٔ توشک بی حشو آن . آستر و رویه ٔ توشک و لحاف به هم دوخته که هنوز پنبه یا حشو دیگر در آن نکرده باشند. (یادداشت مؤلف ). به منزله ٔ آستر است در توشک و متکا یا بالش . آنچه حشو و پر کنه ٔ توشک یا متکا یا بالش را در آن ر...