کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میکال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میکال
فرهنگ نامها
(تلفظ: mikāl) (عبری) (= میکائیل) ، ← میکائیل .
-
میکال
لغتنامه دهخدا
میکال . (اِخ ) دهی است از دهستان دیلمان بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان واقع در 7هزارگزی خاور دیلمان با 392 تن سکنه . آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو است . زیارتگاهی دارد که بنای آن قدیمی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
میکال
لغتنامه دهخدا
میکال . (اِخ ) میکائیل . میکائین . فرشته ٔ روزی . (منتهی الارب ). و رجوع به میکائیل شود.
-
واژههای مشابه
-
مِيکَالَ
فرهنگ واژگان قرآن
نام یکی از فرشتگان مقرب - ميکائيل (معروف است که ميکائيل امر باران و گياهان و روزی را به عهده دارد )
-
آل میکال
لغتنامه دهخدا
آل میکال . [ ل ِ ] (اِخ ) نام خاندانی قدیم به نیشابور و بیهق ، از احفاد میکال بن عبدالواحدبن جبریل بن قاسم بن بکربن دیواستی سوربن سوربن سوربن سوربن فیروزبن یزدجردبن بهرام گور وفرزند او شاه بن میکال است ، و از این دوده است امیرابوالعباس اسماعیل بن عبد...
-
علی میکال
لغتنامه دهخدا
علی میکال . [ ع َ ی ِ می ] (اِخ ) (خواجه ...) ملقب به علاءالدین .وی به حسن خط مشهور بود و به وزارت سلطان حسین میرزای تیموری رسید. رجوع به علاءالدین (علی میکال ) شود.
-
حسنک میکال
لغتنامه دهخدا
حسنک میکال . [ ح َ س َ ن َ ک ِ ] (اِخ ) رجوع به ابوعلی حسن بن محمد میکالی و دستورالوزراء ص 141 و تاریخ بیهقی ص 109 و حبیب السیر و تاریخ سیستان صص 360-361 و غزالینامه شود: و وزیر حسنک را در شب برده بودند سوی هراة. (تاریخ بیهقی ص 48).
-
حسن میکال
لغتنامه دهخدا
حسن میکال . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) رجوع به حسنک میکال شود.
-
شاه بن میکال
لغتنامه دهخدا
شاه بن میکال . [ هَِ ن ِ ] (اِخ ) دومین کس از خاندان آل میکال است . رجوع به آل میکال شود.
-
جستوجو در متن
-
میکائیلیان
لغتنامه دهخدا
میکائیلیان . (اِخ ) میکالیان . آل میکال . رجوع به آل میکال و میکالیان شود.
-
میکالی
لغتنامه دهخدا
میکالی . (ص نسبی ) منسوب به میکال . رجوع به میکال و میکائیل شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن محمد میکال . رجوع به حسنک میکال شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ )حسین بن میکال . رجوع به ابوالفضل حسن بن میکال شود.