کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مین شیمیایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
fougasse
مین فوگاز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] مینی که بهمحض انفجار آن قطعات فلزی یا سایر اشیا در جهتهای پیشبینیشده پرتاب شود
-
mine layer, mine planter ship
مینگذار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] شناوری که ویژۀ مینگذاری طراحی و ساخته شده است
-
practice mine
مین مشقی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی مین آموزشی که ازلحاظ اندازه و شکل و وزن مشابه مین جنگی است و ماسورۀ آن مقدار کمی مادۀ منفجرۀ کُندشکن یا دودزا دارد
-
magnetic mine
مین مغناطیسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] مینی که در میدان مغناطیسی هدف عمل میکند
-
moored mine
مین مهارشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] مینی که با استفاده از لنگر در مناطق حساس به کف دریا مهار میشود و در عمق متناسب با آبخور کشتیها غوطهور است و با برخورد بدنۀ کشتی به آن منفجر میشود
-
minehunting
مینیابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] بهکارگیری سامانههای حسگر یا خنثیساز هوایی یا سطحی یا زیرسطحی برای تعیین موقعیت و خنثیسازی مینهای انفرادی در یک منطقۀ مشخص یا تأیید وجود یا عدم وجود مین در آن
-
mine warfare, MW
جنگ مین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] استفادۀ راهبردی و عملیاتی و راهکنشی از مینها و پادکنش آنها ازطریق کار گذاشتن مین برای کاهش توانمندیهای دشمن در به راه انداختن جنگ زمینی و هوایی و دریایی یا ازطریق مقابله با مینهای کارگذاشتهشدۀ دشمن برای امکانپذیر کردن رزمایش نیروهای...
-
مین انداز
لغتنامه دهخدا
مین انداز. [ اَ ](نف مرکب ، اِ مرکب ) اندازنده ٔ مین . || نوعی سلاح جنگی که مین پرتاب میکند. رجوع به مین شود.- کشتی مین انداز ؛ نوعی کشتی جنگی که دارای دستگاه رهاکننده ٔ مین در دریا است .
-
مین باشی
لغتنامه دهخدا
مین باشی . [ میم ْ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس و سرهزار تن سپاهی . رئیس هزار تن از سپاهیان . (یادداشت مؤلف ). منصبی در لشکر : به سرکردگی میر فتاح مین باشی ، تفنگچیان اصفهانی را در آن قلعه گذاشتند. (عالم آرا چ امیرکبیر ج 2 ص 453). || در تشکیلات...
-
مین جمعکن
لغتنامه دهخدا
مین جمعکن . [ ج َ ک ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) گردآورنده ٔ مین . || ابزاری جنگی که بوسیله ٔ آن مین هائی را که دشمن در خشکی و یا دریا کار گذاشته جمعآوری می کنند و یا از کار می اندازند. رجوع به مین در این معنی شود.- کشتی مین جمعکن ؛ کشتی که وظیفه ٔ جمع ...
-
مین گذاری
لغتنامه دهخدا
مین گذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) جای دادن مین (آلت منفجرشونده ) در محل های مخصوص برای جلوگیری از هجوم یا پیشرفت دشمن . رجوع به مین شود.
-
خنده مین
لغتنامه دهخدا
خنده مین . [ خ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) خنده دار. مضحک . (یادداشت بخط مؤلف ) : گفت لاغی خنده مین تراز دو بارکرد او آن ترک را کلی شکار. مولوی .خنده مین تر از تو هیچ افسانه نیست بر لب گور خراب خود بایست .مولوی .
-
مین باشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [منسوخ] minbāši افسری که فرماندهِ هزار سرباز بود.
-
مین گذاری
دیکشنری فارسی به عربی
تعدين
-
مین دُماقى
لهجه و گویش بختیاری
min-domâqi تودماغى.