کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میم کردن
لغتنامه دهخدا
میم کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به شکل «م » درآوردن . دهان تنگ را از هم گشودن . لبها را به شکرخنده گشودن : بخنده عقیقین نقط میم کردشباهنگ در میم دو نیم کرد.اسدی (گرشاسب نامه ص 29 متن و حاشیه ).
-
واژههای مشابه
-
مَیُم
لهجه و گویش گنابادی
mayom در گویش گنابادی یعنی میخواهم ، دوست دارم ، بطور تلویحی یعنی به من هم بدهید.
-
مُیُم
لهجه و گویش گنابادی
moyom در گویش گنابادی یعنی منم ، من هستم
-
میم شکل
لغتنامه دهخدا
میم شکل . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) به شکل میم . همانند میم . چون میم . مانند میم .- عقیق میم شکل ؛ دهان تنگ : عقیق میم شکلش سنگ در مشت که تا بر حرف او کس ننهد انگشت . نظامی .رجوع به ترکیبات «میم » شود.
-
چشم میم
لغتنامه دهخدا
چشم میم . [ چ َ / چ ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حلقه ٔ میم است . (آنندراج ) : وگر ز دقت طبع تو عالمی سازندز روی جثه نیاید بچشم میم عظیم .حسین ثنائی (از آنندراج ).
-
چشمه ٔ میم
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ میم . [ چ َ / چ ِ م َ/ م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حلقه ٔ میم است . (آنندراج ). سوراخ سر میم مکتوب : صنمی با زنخی تازه تر از برگ سمن صنمی با دهنی تنگ تر از چشمه ٔ میم . فرخی .محبت تو جگرتشنگان بادیه راکند زلال خضر در گلو ز چشمه...
-
الف لام میم
لغتنامه دهخدا
الف لام میم . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) سوره ٔ «الروم » از قرآن کریم . رجوع به روم شود.
-
الف و دال و میم
لغتنامه دهخدا
الف و دال و میم . [ اَ ل ِ ف ُ ل ُ ] (اِخ ) یا الف دال میم ، کنایه ازآدم علیه السلام است . (هفت قلزم ). رجوع به الف شود.
-
حا میم عین سین قاف
لغتنامه دهخدا
حا میم عین سین قاف . [ ع َ ] (اِخ ) ح . م . ع . س . ق . نام سوره ٔ 42 قرآن مجید است . سورةالشوری . رجوع به حمعسق شود.
-
جستوجو در متن
-
تخنیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taxniq ۱. خفه کردن؛ فشار دادن گلوی جانداری تا خفه شود.۲. (ادبی) در عروض، انداختن میم مفاعیلن که فاعیلن بشود و بهجای آن مفعولن بگذارند.
-
طرمحة
لغتنامه دهخدا
طرمحة. [ طَ م َ ح َ ] (ع مص ) نیک دراز کردن بنا را. (آنندراج ). یقال : طرمح بنائه . میم زائد است . (منتهی الارب ).
-
زخمرة
لغتنامه دهخدا
زخمرة. [ زَ م َ رَ ] (ع مص ) پر کردن مشک . این کلمه در فرهنگ های عربی با حاء (مهمله ) ضبط شده و صواب زخمرة با خاء است . از زخر بمعنی پر کردن باضافه ٔیک میم . رجوع به تاج العروس در ذیل ماده زخر شود.
-
ترمبیدن/ ترمیدن
واژهنامه آزاد
حالتی است در خشم یا عصبانیت. وقتی فرد از خشم و ناراحتی چهره اش در هم می رود و گوشه ای کز می کند و زانوی غم به بغل می گیرد و سخن نمی گوید، این حالت را ترمبیدن یا ترمّیدن گویند. به ضم تاء و راء و فتح میم. ترمبیدن به سکون میم است. مثال:چرا او ترمبیده/ ت...