کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میمنت داری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میمنت داری
لغتنامه دهخدا
میمنت داری . [ م َ / م ِ م َ ن َ ] (حامص مرکب ) شگون داری . حالت و کیفیت شگون دار.
-
واژههای مشابه
-
میمنت داشتن
لغتنامه دهخدا
میمنت داشتن . [ م َ / م ِ م َ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) شگون داشتن . برکت داشتن . نیک بختی داشتن . یمن داشتن . خوش شگون بودن . (یادداشت مؤلف ).
-
میمنت آباد
لغتنامه دهخدا
میمنت آباد. [ م َ م َ ن َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان چهاردولی بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 18هزارگزی جنوب خاور قروه با 240 تن سکنه . آبش از چشمه و رودخانه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
میمنت دار
لغتنامه دهخدا
میمنت دار. [ م َ / م ِ م َ ن َ ] (نف مرکب ) دارای شگون . مبارک . دارای برکت . دارای یمن .
-
میمنت و مبارکی
فرهنگ گنجواژه
فرخندگی.
-
جستوجو در متن
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مظاهربن سین اسدی . وی از انصار حسین (ع ) است که در کربلا کشته شد. شیخ طوسی او را یک مرتبه در عداد اصحاب علی (ع ) و بار دیگر در عداد اصحاب حسن بن علی (ع ) و سه دیگر از اصحاب حسین بن علی (ع ) شمرده . در تحریر طاوسی و رجال کشی ...
-
خجسته
لغتنامه دهخدا
خجسته . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ] (ص ) مبارک . میمون . (از برهان قاطع) (صحاح الفرس ) (فیروزآبادی ) (زمخشری ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). با میمنت . با سعادت . فرخ . بختیار. سعادتمند. مسعود. (از ناظم الاطباء). نیکبخت ....
-
احمد احسائی
لغتنامه دهخدا
احمد احسائی . [ اَ م َ دِ اَ ] (اِخ ) ابن زین الدین بن ابراهیم بن صفربن ابراهیم بن داغربن رمضان بن راشدبن دهیم بن شمروخ بن ضوله . داغربن رمضان و جمله پدران او را منزل وسامان چون بادیه نشینان دیگر در کوه و بیابان بود و معرفتی چندان بمذاهب و ادیان نداش...
-
خانه
لغتنامه دهخدا
خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنون همانم و خانه همان و شهر همان مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوگ . رودکی .سبک پیرزن سوی خانه...