کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میلۀ درِ موتور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
bonnet rod, hood rod, bonnet stay, bonnet support
میلۀ درِ موتور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] میلهای برای باز نگه داشتن درِ موتور
-
واژههای مشابه
-
میله
واژگان مترادف و متضاد
مفتول
-
میله
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِ.) قطعة نازک و دراز فلزی یا چوبی .
-
میله
لغتنامه دهخدا
میله . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت سربخش مرکزی شهرستان آمل ، واقع در 10/5هزارگزی خاوری آمل با 480 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کاری هراز و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
میله
لغتنامه دهخدا
میله . [ ل َ ] (اِخ ) ظاهراً شهری بوده است این سوی جیحون در شمال افغانستان کنونی : ز بیم تیغ تو تا چین ز ترکان ره تهی گردداگر زین سوی جیحون گردبادی خیزداز میله . فرخی .بگتگین حاجب ساخته با مردم تمام دم ایشان گرفت از پیش وی به اندخود و میله درآمدند و ...
-
میله
لغتنامه دهخدا
میله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) شبیه به میل و مانند میل . (ناظم الاطباء) || قطعه ٔ نازک و بلند از چوب یا آهن یا فلزی دیگر که در ساختمان و جز آن به کار رود. || میل آهنین که در مرکز سنگ زیر آسیا (در آسیاهای آبی و دستی ) استوار است و از سوراخ سنگ زبرین ...
-
میله
لغتنامه دهخدا
میله . [ ل َه ْ ] (ع اِ) دشت و بیابان . (منتهی الارب ، ماده ٔ ول هَ) (ناظم الاطباء). || زمین بی گیاه . (ناظم الاطباء).
-
میلة
لغتنامه دهخدا
میلة. [ ل َ ] (ع اِ) هنگام و زمان . ج ، میَل .(منتهی الارب ماده ٔ م ی ل ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
میله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] mile ۱. جسمی باریک، استوانهای، و معمولاً فلزی؛ میل.۲. میلۀ باریک فلزی برای بافتنی؛ میل بافتنی.۳. (زیستشناسی) رشتهای باریک در زیر پرچم گل؛ فیله.
-
مَّيْلَةً
فرهنگ واژگان قرآن
هجوم - تاختن
-
میله
دیکشنری فارسی به عربی
اسلوب , جزع , حانة , شريحة , شعاع , شعيرة , عتلة , عمود , قضيب , محور
-
میله میله
دیکشنری فارسی به عربی
شريحة , عصوي
-
bar 3
میله 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] عضو باریکی که نیروی محوری را تحمل کند
-
میله 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] ← میلۀ نقشهبرداری