کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میل،میلاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میل،میلاب
لهجه و گویش تهرانی
لوله قلیان
-
واژههای مشابه
-
میلاب
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) میله ای چوبین و مجوف که سرش به میانة قلیان است و ته آن در آب قلیان قرار دارد و دود تنباکو به وسیلة آن از میان آب عبور کند و به دهان قلیان کش رسد.
-
میلاب
لغتنامه دهخدا
میلاب . (اِ مرکب ) ماشوره ٔ غلیان که یک سر آن در آب و سر دیگرش متصل به میانه است . (ناظم الاطباء) نی میان کوزه ٔ قلیان متصل به تنه ٔ قلیان . چوبی میان کاواک که در تنه ٔ میانه ٔ قلیان کنند و سر دیگر آن چوب در میان آب کوزه ٔ قلیان باشد. نای مانند از چو...
-
میلاب
لغتنامه دهخدا
میلاب . (اِخ ) دهی است از دهستان بالا شهرستان نهاوند، واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری شهر نهاوند با 761 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
میلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] milāb لولۀ چوبی باریک و کوتاه که در ته نیقلیان است و سر آن در آب فرو میرود و دود تنباکو را از میان آب عبور میدهد.
-
میل
واژگان مترادف و متضاد
آرزو، آهنگ، اشتیاق، التفات، انحراف، تلنگ، تمایل، توجه، حب، خواست، کام، خواست، خواهش، داعیه، رغبت، شهوت، علاقه، عنایت، قصد، گرایش، محبت، مشیت، نیت، هوس، هوی ≠ بیزاری، نفرت
-
میل
فرهنگ واژههای سره
دستیابی، خواسته، کشش
-
میل
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - سیخ فلزی . 2 - یکی از ادوات ورزش باستانی که از چوب ساخته می شود.
-
میل
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ ص .) 1 - خمیدن . 2 - برگردیدن . 3 - رغبت ، آرزو.
-
میل
لغتنامه دهخدا
میل . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خرقان شهرستان ساوه ، واقع در 14 هزارگزی شمال ساوه و 7هزارگزی راه عمومی با 255 تن سکنه آب آن از رودخانه ٔ علیشار و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
میل
لغتنامه دهخدا
میل . (ع اِ) هر آلت فلزی باریک و بلند. میله .- میل انگشتر ؛ میلی است فلزی مخروطی شکل که به وسیله ٔ آن حلقه ٔ انگشتر را بزرگ و یا صاف می کنند. (یادداشت لغت نامه ).- میل سوپاپ ؛ در اصطلاح مکانیکی محوری است که دارای برآمدگی های مخصوصی به نام «بادامک » ...
-
میل
لغتنامه دهخدا
میل . (معرب ، اِ) واحد مسافت . در روم قدیم برابر 1620 یارد انگلیسی و معادل با 1482 متر فرانسوی یا یک میل و نیم ایرانی موافق مقادیر جدید می باشد. مقدار منتهای درازی بصر از زمین . ج ، امیال و میول . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مد بصر. ...
-
میل
لغتنامه دهخدا
میل . [ م َ ] (ع مص ) میلان . میال . ممال . ممیل . میلولة. برگردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چسبیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 97) (تاج المصادر بیهقی ). چفسیدن . گراییدن . یازیدن . گشتن . منحرف شدن . به یک سو شدن . (یادداشت مؤلف )....
-
میل
لغتنامه دهخدا
میل . [ م َ / م ِ ] (از ع ، اِمص ، اِ) خواهش و آرزو و رغبت . (ناظم الاطباء). رغبت و خواهش . (آنندراج ). خواهش و رغبت دل . (برهان ). توجه و اشتیاق و شوق و عشق . (ناظم الاطباء). توجه و به فارسی با لفظ انداختن و آوردن و دادن مستعمل . (از آنندراج ).توجه ...