کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میعاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
میعاد
/mi'ād/
معنی
۱. جای وعده کردن.
۲. زمان وعده کردن؛ وعدهگاه؛ میعادگاه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. نوید، وعده
۲. راندهوو، میعادگاه، وعدهگاه
۳. میقات، میقاتگاه، میقاتگه
۴. زمان وعده
دیکشنری
assignation, rendezvous, tryst
-
جستوجوی دقیق
-
میعاد
واژگان مترادف و متضاد
۱. نوید، وعده ۲. راندهوو، میعادگاه، وعدهگاه ۳. میقات، میقاتگاه، میقاتگه ۴. زمان وعده
-
میعاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: mieād) (عربی) محل قرار ملاقات ، وعدهگاه ؛ زمان قرار ملاقات ، زمان وعده ؛ وعده ، قرار .
-
میعاد
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) وعده گاه ، جای وعده . ج . مواعید.
-
میعاد
لغتنامه دهخدا
میعاد. (ع اِ) جای وعده و وعده گاه و وعده جای و فراهم آمدنگاه و جای اجتماع . (ناظم الاطباء). جای وعده کردن . (غیاث ). موضع عهد. وعده جای . وعده گاه . خرامگاه . قرارگاه . ج ، مواعید. (یادداشت مؤلف ). وعده جای . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج )...
-
میعاد
لغتنامه دهخدا
میعاد. (ع مص ) (از «وع د») وعدة. با همدیگر وعده دادن . (ناظم الاطباء). با یکدیگر وعده کردن . (غیاث ). وعده کردن با همدیگر. (یادداشت مؤلف ). وعدة. (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ) (ترجمان القرآن جرجانی ص 97). قرار. (یادداشت مؤلف ). وعده دادن . (منتهی...
-
میعاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مواعید] mi'ād ۱. جای وعده کردن.۲. زمان وعده کردن؛ وعدهگاه؛ میعادگاه.
-
میعاد
دیکشنری فارسی به عربی
ملتقي
-
واژههای مشابه
-
مِيعَادَ
فرهنگ واژگان قرآن
وعده
-
جستوجو در متن
-
مواعید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ میعاد] [قدیمی] mavā'id = میعاد
-
میعادگاه
واژگان مترادف و متضاد
پاتوق، میعاد، میقاتگاه، وعدهگاه
-
وعدهگاه
واژگان مترادف و متضاد
پاتوق، قرار، میعاد
-
محمدمیعاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohammad mieād) از نامهای مرکب ، ← محمد و میعاد .
-
مواعید
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) جِ میعاد؛ وعده ها، موعودها.