کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میش سر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوه میش
واژهنامه آزاد
نام رشته کوهی در سبزوار خراسان رضوی.
-
قاراش میش
واژهنامه آزاد
داغان/خراب/قمر در عقرب/مثلا اوضاع قاراش میش است
-
عرب میش مست
لغتنامه دهخدا
عرب میش مست . [ ع َ رَ ب ِ م َ ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111).
-
گرگ و میش
لغتنامه دهخدا
گرگ و میش . [ گ ُ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) تاریک و روشن . و این ترکیب در مورد هوا بکار میرود.- گرگ و میش بودن هوا ؛ تاریک و روشن بودن هوا.- امثال : گرگ و میش با هم از یکجا آب میخورند ؛ عدل و امنی به کمال است : و شهر غزنین چنین شد که بمثل گرگ و م...
-
گرگ میش شدن
لغتنامه دهخدا
گرگ میش شدن . [ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تاریک و روشن شدن هوا.
-
گرگ و میش
فرهنگ فارسی معین
(گُ گُ) (ص مر.) (عا.) هوای تاریک و روشن .
-
حسین آباد میش مست
لغتنامه دهخدا
حسین آباد میش مست . [ ح ُ س َ دِ ش ِ م َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قنوات بخش حومه ٔ شهرستان قم واقع در 40هزارگزی جنوب خاور قم و 5هزارگزی راه آهن شوسه قم به کاشان . معتدل . دارای 700 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود و نیز 5 قنات مخر...
-
اروس خواجه میش
لغتنامه دهخدا
اروس خواجه میش . [ ] (اِخ ) یکی از امراء که با فوجی از لشکریان که از میرزا سنجر گریخته بود بموکب سلطان حسین میرزا پیوست و سلطان آن جماعت را منظور نظرعاطفت گردانید. (حبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 242).
-
گرگ و میش
لهجه و گویش بختیاری
gorg-o-miš سپیدهدم، تاریک و روشنِ صبح، هنگامى که گرگ و میش تشخیص داده نشود.
-
قوچ و میش
فرهنگ گنجواژه
چارپای اهلی.
-
گرگ و میش
فرهنگ گنجواژه
1ـ صبح زود، هوای خاکستری صبح قبل از طلوع 2ـ دوست و دشمن
-
گرگ و میش
لهجه و گویش تهرانی
سپیده دم
-
جستوجو در متن
-
رأساء
لغتنامه دهخدا
رأساء. [ رَءْ ] (ع ص ) مؤنث ارأس . که سر بزرگ داشته باشد. (از اقرب الموارد). || گوسفند سیاه سر. (دهار). میش سفید و سیاه . (سروری ) (آنندراج ). سپید و سیاه سر و روی : نعجة رأساء؛ میش سپید و سیاه سر و روی . ج ، رأسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)...
-
سره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مرکب از سر + «ه» نسبت] sare ۱. [مقابلِ ناسره] بیغش؛ خالص.۲. پسندیده.۳. پاکیزه.۴. گزیده؛ برگزیده؛ خوب؛ نیکو؛ نغز؛ بیعیب: ◻︎ بپرسید از احوال میش و بره / نیوشنده دادش جواب سره (نظامی۶: ۱۰۶۵).
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِ) سر. (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). که به عربی رأس گویند. (برهان ). به این معنی در ترکیبات زیر آمده است : آسیمه سار، سرآسیمه . آسیمه سر. سیمه سار : من از بهر آن بچه آسیمه سارهمی گردم اندر جهان سوگوار. شمسی (یوسف و زلی...