کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میشی رنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرگ میشی
لغتنامه دهخدا
گرگ میشی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) ظاهر خوب و باطن بد داشتن ، همچون منافقان . (از آنندراج ). رجوع به گرگ میش شود.
-
چرا میشى
لهجه و گویش بختیاری
erâ miši چراغ موشى (استوانهاى فلزى که فتیلهاىبالاى آن جاى دارد و دسته آن میلهباریکى است که بهآسانى در سوراخدیوار جا مىگیرد. این چراغ دود زیادىتولید مىکند و در طویله ازآن استفادهمىشود).
-
میشی جان سفلی
لغتنامه دهخدا
میشی جان سفلی . [ ن ِ س ُ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات ، واقع در یک هزارگزی شمال خاوری خمین با 800 تن جمعیت . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
میشی جان علیا
لغتنامه دهخدا
میشی جان علیا. [ ن ِ ع ُل ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات ، واقع در 7هزارگزی شمال خاوری خمین با 1216 تن سکنه . آب آن از سه رشته قنات و راه آن ماشین روست . امامزاده ای دارد و مزارع قاسم آباد و فرج آباد جزء این ده اند. (از فره...
-
واژههای همآوا
-
میشی ،()رنگ
لهجه و گویش تهرانی
رنگ قهوه ای (چشم )/سبز
-
جستوجو در متن
-
میشین
لغتنامه دهخدا
میشین . (ص نسبی ) منسوب به میش . (ناظم الاطباء). آنچه به میش (گوسپند) نسبت دارد. میشی . || پوست میش دباغی شده . (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 366). چرم دباغت داده ٔ گوسفند. (آنندراج ). میشَن . چرم دباغی شده ٔ پست . (از یادداشت مؤلف ). || شهلا. (د...
-
میش چشم
لغتنامه دهخدا
میش چشم . [ چ َ ] (ص مرکب ) دارای چشمانی چون چشم میش به هیأت و رنگ . که چشمانی میشی رنگ دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). آن که چشم وی مانند چشم میش سیاه خاکستری رنگ بود. (از ناظم الاطباء). اشهل . (دهار) (نصاب الصبیان ) (مجمل اللغة) (زمخشری ) (یادداشت مو...
-
میشینه
لغتنامه دهخدا
میشینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به میش . آنچه به میش نسبت دارد. || شهلا. اشهل . به رنگ چشم میش . میشی . میشین . (از یادداشت مؤلف ): چشمی میشینه ،چشمی شهلاء. (مهذب الاسماء). || (اِ) از نوع میش . از جنس میش ، ضأن . عاطفه . مقابل بزینه به معنی ...
-
اشهل
لغتنامه دهخدا
اشهل . [ اَ هََ ] (ع ص ) رجل اشهل ؛ مرد میش چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد میش چشم یعنی سیاهی چشم او بکبودی آمیخته باشد. (آنندراج ). آنکه کبودی بسیاهی چشم او درآمیزد. (از المنجد). میش چشم . مؤنث : شَهْلاء. (مهذب الاسماء). میش چشم . (مجمل ا...