کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
میشن
/mišan/
معنی
پوست میش دباغتشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
میشن
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) پوست میش دباغی شده .
-
میشن
لغتنامه دهخدا
میشن . [ ش َ ] (اِ) قسمی پوست پیراسته از سنخی پست . قسمی چرم تنک و بی دوام وبد. قسمی چرم پست ، مقابل تیماج . (یادداشت مؤلف ).
-
میشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹میشین› mišan پوست میش دباغتشده.
-
واژههای مشابه
-
میشَن
لهجه و گویش تهرانی
چرم میش،پوست گوسفند دباغی شده،چرم بز
-
واژههای همآوا
-
میشَن
لهجه و گویش تهرانی
چرم میش،پوست گوسفند دباغی شده،چرم بز
-
جستوجو در متن
-
leatherwood
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چرمی چوب، درخت میشن
-
نعلکی
لهجه و گویش تهرانی
نوعی پاشنه از چرم و میشن،پاشنه کفش
-
hears
دیکشنری انگلیسی به فارسی
میشن، شنیدن، گوش کردن، گوش دادن به، پذیرفتن، استماع کردن، درک کردن، اطاعت کردن
-
میشین
لغتنامه دهخدا
میشین . (ص نسبی ) منسوب به میش . (ناظم الاطباء). آنچه به میش (گوسپند) نسبت دارد. میشی . || پوست میش دباغی شده . (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 366). چرم دباغت داده ٔ گوسفند. (آنندراج ). میشَن . چرم دباغی شده ٔ پست . (از یادداشت مؤلف ). || شهلا. (د...
-
تارودانت
لغتنامه دهخدا
تارودانت . (اِخ ) قصبه ایست در مغرب اقصی در 220هزارگزی جنوب غربی مراکش ، و بر کنار نهر رأس الوادی ، و مرکز ایالت «سوس » میباشد، حصاری بر گرداگردش قرار دارد، دارای یک قلعه و سه باب مسجد جامع بزرگ و مساجد متعدد و دباغخانه های بسیار میباشد و میشن آنجا ...
-
تیماج
لغتنامه دهخدا
تیماج . (اِ) چرم بودار که آن را بلغار و ادیم نیز گویند و این لفظ ترکی است ... و در مدار به «جیم » فارسی است (تیماچ ). (غیاث اللغات ) (آنندراج ). چرمی است رنگین و بوی خوش دارد. درشب طلوع سهیل آن را رنگ و بوی حاصل شود. (شرفنامه ٔ منیری ). پوست گوسپند د...
-
صاروخان
لغتنامه دهخدا
صاروخان . (اِخ ) یکی از سنجاقهای پنجگانه ای است که تشکیل ولایت آیدین دهد و قسمت شمال شرقی آن ولایت است و از شمال و مشرق به ولایت خداوندگار و از جنوب به سنجاق دنیزلی ، آیدین وازمیر و از سمت مغرب به سنجاق ازمیر محاط است و ساحل ندارد، بین 38 درجه و 2 دق...