کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میزیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
میزیدن
/mizidan/
معنی
بول کردن؛ شاشیدن: ◻︎ هر کجا در دل زمین موشیست / سرنگونسار بر فلک میزد (انوری: ۶۰۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
میزیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) شاشیدن ، ادرار کردن .
-
میزیدن
لغتنامه دهخدا
میزیدن . [ دَ ] (مص ) میختن . آب تاختن . (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ). شاشیدن و بول کردن . (ناظم الاطباء). ادرار کردن . شاشیدن . آب تاختن . شاش کردن . (یادداشت مؤلف ). به معنی شاشیدن و بول کردن است . (از آنندراج ). به معنی بول کردن و شاشیدن باشد. (...
-
میزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: mizitan] ‹میختن› [قدیمی] mizidan بول کردن؛ شاشیدن: ◻︎ هر کجا در دل زمین موشیست / سرنگونسار بر فلک میزد (انوری: ۶۰۳).
-
جستوجو در متن
-
میختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] mixtan = میزیدن
-
ادرار کردن
واژهنامه آزاد
میختن، میزیدن.
-
میزا
لغتنامه دهخدا
میزا. (نف ) صفت دائم از میزیدن . میزنده (صفت مشبهه ) مصدر میختن یا میزیدن . شاش کننده . (از یادداشت مؤلف ).
-
میزش
لغتنامه دهخدا
میزش . [ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر از میزیدن و میختن . ادرار. شاش کردن . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به میزیدن شود.
-
میز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ میزیدن) [قدیمی] miz ۱. = میزیدن۲. (اسم) ادرار.
-
میزندگی
لغتنامه دهخدا
میزندگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص ) کیفیت و حالت میزنده . میزش . اسم مصدر از میختن و میزیدن به معنی بول کردن .(از یادداشت مؤلف ). رجوع به میزیدن و میختن شود.
-
میزان
لغتنامه دهخدا
میزان . (نف ) صفت حالیه از میزیدن و میختن ، میزنده . در حال میختن . (یادداشت مؤلف ).
-
میزنده
لغتنامه دهخدا
میزنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از میزیدن . بول کننده . ادرارکننده . شاشنده . که بشاشد. (از یادداشت مؤلف ).
-
آب تاختن
لغتنامه دهخدا
آب تاختن . [ ت َ ](مص مرکب ) میختن . میزیدن . (صحاح الفرس ) : ز قلب آنچنان سوی دشمن بتاخت که از هیبتش شیر نر آب تاخت . رودکی .و سنگ اندر کمیزدان و دشخواری آب تاختن . (التفهیم ).
-
میختن
لغتنامه دهخدا
میختن . [ ت َ ] (مص ) شاشیدن که کمیزیدن نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). شاشیدن و بول کردن . (ناظم الاطباء) (از برهان ). بول کردن . ادرار کردن . شاش کردن . شاشیدن . آب تاختن ، مصدر دیگر آن میزش و میزیدن است . (یادداشت مؤلف ). به معنی بول کردن باشد...
-
میز
لغتنامه دهخدا
میز. (اِ)اسم از میزیدن یا میختن . شاش و بول . (ناظم الاطباء).آب تاختن بود. (لغت فرس اسدی ). پیشاب را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). پیشاب و شاش را گویند و به عربی بول خوانند. (برهان ). بول . آب تاختن یعنی بول کردن را گویند. بول . شاش . ادرار. (یادداشت مؤ...