کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میزد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
میزد
/mayazd/
معنی
۱. در آیین زردشتی، خوردنیای که در مراسم مذهبی مصرف میشود؛ فدیۀ خوردنی.
۲. [قدیمی] مجلس شراب و بزم و مهمانی: ◻︎ اندر میزد با خرد و دانش / اندر نبرد با هنر و بازو (فرخی: ۴۵۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
میزد
فرهنگ فارسی معین
(مَ زَ) [ په . ] (اِ.) 1 - مجلس شراب و بزم . 2 - چیز خوردنی که در جشن های مذهبی سر سفره گذارند.
-
میزد
لغتنامه دهخدا
میزد. [ زَ ] (اِ) مخفف میزاد و به همان معنی است یعنی سرور و شادی و مجلس عیش وعشرت . (از شعوری ج 2 ورق 363). رجوع به میزاد شود.
-
میزد
لغتنامه دهخدا
میزد. [ م َ ی َ ] (اِ) در آئین زرتشتی ، نذر و تقدیمی غیر مایع و فدیه و چیزی خوردنی . در مقابل نذر مایع و آشامیدنی که زور [ زَوْ ] نامیده میشود. قربانی را میزد می نامیدند و ظاهراً عبارت بود از گوشت و چربی یا کره . (از ایران در زمان ساسانی ص 186). ... ...
-
میزد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: myazd] mayazd ۱. در آیین زردشتی، خوردنیای که در مراسم مذهبی مصرف میشود؛ فدیۀ خوردنی.۲. [قدیمی] مجلس شراب و بزم و مهمانی: ◻︎ اندر میزد با خرد و دانش / اندر نبرد با هنر و بازو (فرخی: ۴۵۴).
-
واژههای همآوا
-
می زد
لغتنامه دهخدا
می زد. [ م َ / م ِ زَ ] (ن مف مرکب ) مخفف می زده . شخصی را گویند که به سبب پر خوردن شراب میل به چیزهای دیگر نکند. (آنندراج ). و رجوع به می زده شود.
-
جستوجو در متن
-
می درخشید
واژهنامه آزاد
برق میزد
-
می درخشید
واژهنامه آزاد
برق میزد
-
Karl Gunnar Myrdal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کارل گونار میزد
-
هی هی جَبَلی قُمقُم
لهجه و گویش تهرانی
گداها با گفتن آن از کوزه ای که روی زمین گذاشته بودند آب فواره میزد
-
سحوری
واژهنامه آزاد
طبل؛ مثلاً در این شعر:«آن یکی میزد سحوری بر دری».
-
لنگ زدن
لغتنامه دهخدا
لنگ زدن . [ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) لنگیدن در عمل یا کار یا سخن (؟) : او نیز عریان و مجذوب بود. غایتش آنکه گاهی معقول میگفت و با مردم حرف میزد، اما گاهی لنگی میزد و لاابالی میگردید. (مزارات کرمان ص 192).
-
گرپ گرپ
لغتنامه دهخدا
گرپ گرپ . [ گ ُ رُ گ ُ رُ ] (اِ صوت ) نقل صوت نعل اسب و مانند آن : دل من گرپ گرپ میزد.
-
میزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: mizitan] ‹میختن› [قدیمی] mizidan بول کردن؛ شاشیدن: ◻︎ هر کجا در دل زمین موشیست / سرنگونسار بر فلک میزد (انوری: ۶۰۳).