کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میرزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
میرزا
/mirzā/
معنی
۱. [منسوخ] عنوان احترامآمیز در انتهای نام شاهزادگان: ناصرالدینمیرزا، ایرجمیرزا، عباسمیرزا.
۲. عنوان احترامآمیز در ابتدای نام افراد باسواد غیرروحانی: میرزاکوچکخان.
۳. منشی.
۴. عریضهنویس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
میرزا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - شاهزاده ، امیرزاده . 2 - نویسنده ، منشی .
-
میرزا
لغتنامه دهخدا
میرزا. (ص مرکب ، اِ مرکب ) مخفف میرزاده و میرزاد و امیرزاده . (یادداشت لغت نامه ). مرزا و شاهزاده و امیرزاده . (ناظم الاطباء). پیشتر از القاب شهزادگان بود. و در اصل امیرزا بود که الف آن از کثرت استعمال حذف شده و معنی ترکیبی آن امیرزاده باشد بر این تق...
-
میرزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. فارسی، مخففِ امیرزاده] mirzā ۱. [منسوخ] عنوان احترامآمیز در انتهای نام شاهزادگان: ناصرالدینمیرزا، ایرجمیرزا، عباسمیرزا.۲. عنوان احترامآمیز در ابتدای نام افراد باسواد غیرروحانی: میرزاکوچکخان.۳. منشی.۴. عریضهنویس.
-
میرزا
لهجه و گویش تهرانی
حسابدار
-
واژههای مشابه
-
کامران میرزا
لغتنامه دهخدا
کامران میرزا.(اِخ ) فرزند بابر شاه و برادر همایونشاه هندی . از طرف همایونشاه در سال 937 هَ .ق . والی کابل و قندهار و غزنین شد و در سال 956 هَ .ق . که قصد حجاز کرده بود در راه درگذشت . طبع شعر داشت و بیت زیر از اوست :چشم بر راه تو داریم شد ایامی چندوق...
-
کیجیک میرزا
لغتنامه دهخدا
کیجیک میرزا. (اِخ ) خواهرزاده ٔ سلطان میرزا بایقرا. پادشاه زاده ای خوش خلق بود و طبع خوب و ادراک بلند و ذهن شوخ و حافظه ای قوی داشت و به اکثر علوم به مطالعه ٔ خود وقوف یافت . درشعر و معما نیک بود و باوجود این فضایل به فقر و نامرادی مایل شد، و به زیار...
-
نصراﷲ میرزا
لغتنامه دهخدا
نصراﷲ میرزا. [ ن َ رُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن نادرشاه افشار، پس از کشته شدن نادرشاه وی به اتفاق برادرش شاهرخ میرزا به سوی مرو فرار کرد و سرانجام «جمعی از قراولان مروی در راه به نصراﷲ میرزا برخورده او را گرفته به کلات آوردند» و سپس به مشهد نزد علیقلی خان ...
-
غلامحسین میرزا
لغتنامه دهخدا
غلامحسین میرزا. [ غ ُ ح ُ س َ ] (اِخ ) قاجار، ملقب به صدرالشعرا فرزند ملک ایرج میرزا شاعر معروف است که در اواخر قرن سیزدهم در تبریز اقامت داشت و از ملازمان مظفرالدین شاه قاجار بود و لقب صدرالشعرا را نیز مظفرالدین میرزا به وی داده بود. (از مقدمه ٔ دیو...
-
صالح میرزا
لغتنامه دهخدا
صالح میرزا. [ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به محمدصالح میرزا... شود.
-
طهماسب میرزا
لغتنامه دهخدا
طهماسب میرزا. [ طَ ] (اِخ ) ابوالفتح طهماسب میرزا. یکی از فرزندان شاه اسماعیل صفوی بوده است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 531 و فهرست آن جلد شود.
-
طهماسب میرزا
لغتنامه دهخدا
طهماسب میرزا. [ طَ ] (اِخ ) از خوانین افشاریه ، فرزند نادرمیرزا. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 333 شود.
-
همایون میرزا
لغتنامه دهخدا
همایون میرزا. [ هَُ ] (اِخ ) رجوع به همایونشاه شود.
-
میرزا قشمشم
فرهنگ فارسی معین
(قَ شَ شَ) (ص مر.) (عا.) = میرزا غشمشم : 1 - کسی که خود را لوس می کند و بیشتر از آنچه که هست جلوه می کند. 2 - منشی بی مایه و پُر ادعا.
-
میرزا قلمدان
فرهنگ فارسی معین
(قَ لَ) (ص مر.) (عا.) 1 - نویسندة بی سواد. 2 - لاغر و مردنی .