کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میراث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
میراث
/mirās/
معنی
مالی که از مرده برای ورثه باقی میماند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارث، ترکه، پسافت، پسافکند، ماترک، متروکات، مردهریگ
برابر فارسی
مرده ریگ
دیکشنری
bequest, heirloom, hereditament, heritage, inheritance, legacy
-
جستوجوی دقیق
-
میراث
واژگان مترادف و متضاد
ارث، ترکه، پسافت، پسافکند، ماترک، متروکات، مردهریگ
-
میراث
فرهنگ واژههای سره
مرده ریگ
-
میراث
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) مرده ریگ ، آنچه از مال مرده که به خانواده اش می رسد.
-
میراث
لغتنامه دهخدا
میراث . (ع اِ) (از «ورث ») مالی که از مرده به کسی رسد. (منتهی الارب ). آنچه که شخصی برای وارث خود می گذارد پس از مرگ . ج ، مواریث . (از ناظم الاطباء). ترکه ٔ مرده . مالی که از مرده رسد. (آنندراج ). آنچه به مرگ از کسی بازماند. (دهار). مرده ریگ و ترکه ...
-
میراث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مواریث] (حقوق) mirās مالی که از مرده برای ورثه باقی میماند.
-
میراث
دیکشنری فارسی به عربی
ارث , تراث , ميراث
-
میراث
واژهنامه آزاد
مُردَری. نماند و جهان مُردَری ماند ازوی / شد آن رنج و آسانی و رنگ و بوی (فردوسی).
-
واژههای مشابه
-
ميراث
دیکشنری عربی به فارسی
مستلزم بودن , شامل بودن , فراهم کردن , متضمن بودن , دربرداشتن , حمل کردن بر , حبس ياوقف کردن , موجب شدن , ارث , ميراث , مرده ريگ , وراثت , ميراث بري
-
مِيرَاثُ
فرهنگ واژگان قرآن
میراث - به ارث رسیده - آنچه از اموال میت که به بازماندگانش می رسد
-
میراث بر
لغتنامه دهخدا
میراث بر. [ ب َ] (نف مرکب ) وارث . که از مرده ارث برد. (از یادداشت مؤلف ). میراث برنده . و رجوع به میراث و وارث شود.
-
میراث خوار
لغتنامه دهخدا
میراث خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) میراث خوارنده . میراث خورنده . میراث خواره . میراث بر. ارث برنده . ارث بر. آنکه از میراث اقوام متوفای خود بهره برد. (از یادداشت مؤلف ). آنکه بعد از متوفی مستحق وراثت او باشد. (آنندراج ). مولی . (ترجمان القرآن جرجا...
-
میراث خوارگان
لغتنامه دهخدا
میراث خوارگان . [خوا / خا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ج ِ میراث خواره . میراث خواره ها. میراث خواران . ارث بران . وارثان : خزینه داری میراث خوارگان کفر است به قول مطرب و ساقی به فتوی دف و نی . حافظ.و رجوع به میراث خوار و میراث خواره شود.
-
میراث خواره
لغتنامه دهخدا
میراث خواره . [ خوا / خا رَ / رِ] (نف مرکب ) میراث خوار. میراث خور. میراث بر. وارث . ارث بر. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به میراث خوار شود.
-
میراث خواری
لغتنامه دهخدا
میراث خواری . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) صفت و حالت میراث خوار. رجوع به میراث خوار شود.