کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میدان 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میدان 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← هیأت
-
واژههای مشابه
-
ميدان
دیکشنری عربی به فارسی
ميدان عمومي , ميدان , بازار , ميدان محل معامله
-
کلاته میدان
لغتنامه دهخدا
کلاته میدان . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت شهرستان نیشابور است که 502 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کوشک میدان
لغتنامه دهخدا
کوشک میدان . [ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز است و 211 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
field derotator
واچرخان میدان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] وسیلهای برای خنثی کردن چرخش میدان در صفحۀ کانونی تلسکوپ سمتارتفاعی
-
volcanic field
میدان آتشفشانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ناحیهای که با سنگهای آتشفشانی پوشیده شده است
-
free field
میدان آزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی، فیزیک] [شنواییشناسی] هر میدان صوتی که فاقد اثرات بازتابی موانع یا اشیای اطراف باشد [فیزیک] میدان متناظر با هر جسم یا ذره که تحت تأثیر هیچ میدان دیگری نباشد
-
proving ground, testing ground
میدان آزمون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] مکانی که در آن تجهیزات یا قطعهای از تجهیزات، مانند تایر، یا نظریهای آزموده میشود
-
supercritical field
میدان اَبَربحرانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] میدانی که بتواند از خلأ معمولی، خلئی جدید و ذرههایی واقعی تولید کند
-
induction field
میدان القایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مؤلفهای از میدان الکترومغناطیسی که ناشی از عبور جریان متناوب است
-
electromagnetic field
میدان الکترومغناطیسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] میدانهای نوسانی الکتریکی و مغناطیسی متعامد که بر جهت انتشارشان عمود باشند
-
electric field
میدان الکتریکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک] ناحیهای از فضا که در آن بر هر بار الکتریکی ساکن نیرو وارد میشود
-
vector field
میدان بُرداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هر میدان تابع زمان و مکان که مقدارش در هر نقطه از فضا کمیتی بُرداری باشد
-
field stop
میدانبند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] دریچهای در صفحۀ کانونی یک سامانۀ اپتیکی که میدان دید را محدود میسازد