کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میدان یا محوطه جنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
magnetic field
میدان مغناطیسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] میدانی بُرداری که در هر جا که نیروهای مغناطیسی حضور داشته باشند، برقرار است
-
ice field
میدان یخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، علوم جَوّ] پهنۀ وسیعی از دریایخی با عرض بیش از هشت کیلومتر
-
سلطان میدان
لغتنامه دهخدا
سلطان میدان . [ س ُ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور، دارای 1557 تن سکنه وآب آن از قنات است . محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
فارس میدان
لغتنامه دهخدا
فارس میدان . [ رِ س ِ م ِ ] (اِخ ) تیره ای از قشقایی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 79). مرکب از 2000 خانوار است و مسکن آنها در پادنا میباشد.
-
هرکی میدان
لغتنامه دهخدا
هرکی میدان . [ هََ م َ ] (اِخ ) ایلی از ایلات اطراف ارومیه که شامل 400 خانوار است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 120).
-
هفت میدان
لغتنامه دهخدا
هفت میدان . [ هََ م َ /م ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت آسمان است : کمندش در شتاب آهنگ بیشی فلک را هفت میدان داده پیشی . نظامی .به یک صفرا که بر خورشید رانده فلک راهفت میدان بازمانده .نظامی .
-
ستارۀ میدان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← بازیکن برتر مسابقه
-
downfield
پایینمیدان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] میدان مغناطیسی ضعیفتری که برای ظاهر شدن نشانک/ سیگنال تشدید مغناطیسی هستۀ خاص نسبت به مرجع باید اعمال شود
-
field intensity
شدت میدان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ویژگی میدان بُرداری که با میزان تراکم خطهای میدان نمایش داده میشود
-
depth of field
عمق میدان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] محدودۀ وضوح تصویر که در آن تمام اشیا واضح دیده میشوند
-
field length
طول میدان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] مسافت لازم برای نشستوبرخاست و شتاب ـ ایست و برخاست نافرجام هواگَرد و دیگر موارد مندرج در کتابچۀ راهنمای پرواز
-
میدان دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) (عا.) به کسی اجازه انجام هر کاری را دادن .
-
سبز میدان
لغتنامه دهخدا
سبز میدان . [ س َ م َ / م ِ ] (اِمرکب ) کنایه از آسمان . (ناظم الاطباء) (استینگاس ).
-
سبزه میدان
لغتنامه دهخدا
سبزه میدان . [ س َ زَ / زِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) میدانی که سبزه در آن بُوَد.میدان که بسبزه و گل و گیاه آراسته بُوَد. هر میدان که در آن گل و گیاه بُوَد. رجوع به سبزمیدان شود.
-
سبزه میدان
لغتنامه دهخدا
سبزه میدان . [ س َ زَ م َ ] (اِخ ) نام میدانی است در تهران نزدیک میدان ارک در جلو بازار. رجوع به سبزمیدان شود. || نام میدانی است در رشت . || نام میدانی در قزوین مقابل عمارت عالی قاپو. رجوع به سبزمیدان شود.