کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میدانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میدانی
لغتنامه دهخدا
میدانی . [ م َ / م ِ ] (اِ) کسی که در پیشاپیش امیر و یا وزیر حرکت کند و القاب او را اعلام نماید. (ناظم الاطباء) . معرف . مرتبه دار.
-
میدانی
لغتنامه دهخدا
میدانی . [ م َ / م ِ ] (اِخ ) ابوالفضل احمدبن محمد... رجوع به ابوالفضل احمدبن محمدبن احمد شود.
-
میدانی
لغتنامه دهخدا
میدانی . [ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به میدان و آن محله ای است به نیشابور. (یادداشت مؤلف ). منسوب است به میدان زیاد نیشابور. (از انساب سمعانی ). || منسوب است به میدان که محله ای است در اصفهان . (از انساب سمعانی ).
-
میدانی
دیکشنری فارسی به عربی
حر
-
واژههای مشابه
-
field note
گزارش میدانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] گزارش هر پژوهش باستانشناختی که در آن باستانشناس معمولاً تمام مراحل برنامهریزی پژوهشی، بهویژه بخش مربوط به گردآوری دادهها (بررسی یا کاوش)، و اطلاعات مربوط را در محل و در حین کار در آن ثبت میکند
-
field trial
کارآزمایی میدانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی، علوم سلامت] نوعی کارآزمایی بالینی برای واکسنها و داروها و برنامههای پیشگیری و جز آن که به جای اجرا در آزمایشگاه یا سازمانهای ارائهدهندۀ خدمات سلامت، در سطح اجتماع صورت میگیرد
-
field hockey
هاکی میدانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] نوعی بازی میدانی که در آن تیمهای یازدهنفره با چوبی سرکج به گوی ضربه میزنند تا آن را وارد دروازۀ حریف کنند متـ . هاکی روی چمن هاکی hockey
-
field geometry
هندسۀ میدانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] آرایش میدانی برای گسترش خطوط چشمه و گیرنده متـ . چیدمان میدانی field layout هندسۀ برداشت survey geometry
-
fieldwork
کار میدانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] هرنوع پژوهش باستانشناختی مانند بررسی و پیمایش و کاوش که مبتنی بر اقدامات عملی باشد
-
field test
آزمایش میدانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] آزمایش وسایل نقلیه در هنگام حرکت یا حمل بار
-
field layout
چیدمان میدانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] ← هندسۀ میدانی
-
field survey
بررسی میدانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] کشف و نقشهبرداری و تمامی پژوهشهای غیرتخریبی بقایای باستانی در هر محوطه
-
macroseismic epicentre
رومرکز میدانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] رومرکز زمینلرزه بر پایۀ مشاهدات میدانی
-
چاله میدانی
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) (ص نسب .) 1 - منسوب به چاله میدان محله ای در جنوب تهران . 2 - (عا.) تربیت نشده ، لات . 3 - خالی از ادب ، لات منشانه .