کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میخ ساز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
میخ کوب شدن
لغتنامه دهخدا
میخ کوب شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در جای خود بی حس و بی حرکت ماندن و از شدت وحشت قادر به حرکت نبودن : وقتی شکارچیان نعره ٔ ببر را شنیدند در جای خود میخکوب شدند. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به میخکوب شود.
-
میخ کوب کردن
لغتنامه دهخدا
میخ کوب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) میخ کردن . میخ کوفتن به جایی . توتید. به میخ دوختن . میخ زدن . با میخ استوار کردن . (از یادداشت مؤلف ). سر قوطی یا جعبه ای را با میخ استوار کردن : قوطیها تراشیده پرعسل کرده است و سر آنها را میخکوب کرده و مهر نمود...
-
تنگ میخ کردن
لغتنامه دهخدا
تنگ میخ کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح نجاری ) چوب و الواررا بر روی هم چیده و از اطراف به میخ استوار کردن تا بی تابی بخشکد و سپس برای بکار بردن در و پنجره و امثال آن بکار برند. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
میخ کوب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مسمار
-
با میخ کوبیدن
دیکشنری فارسی به عربی
مسمار
-
با میخ الصاق کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مسمار
-
بهم میخ زدن
دیکشنری فارسی به عربی
مسمار
-
میخ سرپهن کوچک
دیکشنری فارسی به عربی
مسمار
-
میخ ته کفشهای ورزشی
دیکشنری فارسی به عربی
مربط
-
میخ نوک تیز
دیکشنری فارسی به عربی
حربة
-
کوبیدن(میخ وغیره)
دیکشنری فارسی به عربی
دافع
-
میخ سیاه/بنفش
لهجه و گویش تهرانی
نوعی میخ
-
سیخ و میخ
فرهنگ گنجواژه
ابزار، فلزات، بی حرکت، ایستادن، وسائل آهنی کوچک.
-
نوعی میخ که از وسط پهن شده بیاشد
دیکشنری فارسی به عربی
مسمار
-
جستوجو در متن
-
مسمرچی
لغتنامه دهخدا
مسمرچی . [ م َ / م ِ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) میخ ساز. میخ فروش . (از دزی ج 2 ص 593).