کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میخکوب میخکوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
spiked
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسپایک، میخکوب کردن، سپوختن
-
spiking
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسپایکینگ، میخکوب کردن، سپوختن
-
transfixing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترانسفکشن، میخکوب کردن، سوراخ کردن، مبهوت کردن، سپوختن، در جای خود خشک شدن
-
transfix
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترانسفکشن، میخکوب کردن، سوراخ کردن، مبهوت کردن، سپوختن، در جای خود خشک شدن
-
transfixes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترانسفیک ها، میخکوب کردن، سوراخ کردن، مبهوت کردن، سپوختن، در جای خود خشک شدن
-
کوزن
لغتنامه دهخدا
کوزن . [ زَ ](اِ) میخکوب چوبین . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
میخ کوب شدن
لغتنامه دهخدا
میخ کوب شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در جای خود بی حس و بی حرکت ماندن و از شدت وحشت قادر به حرکت نبودن : وقتی شکارچیان نعره ٔ ببر را شنیدند در جای خود میخکوب شدند. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به میخکوب شود.
-
spikes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنبله ها، میخ، لبه، تیر، میخ بزرگ، میخ بزرگ چوبی، میخ طویله، میخکوب کردن، سپوختن
-
spike
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنبله، میخ، لبه، تیر، میخ بزرگ، میخ بزرگ چوبی، میخ طویله، میخکوب کردن، سپوختن
-
میتد
لغتنامه دهخدا
میتد. [ ت َ ] (ع اِ) میتدة. (منتهی الارب ). میخکوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به میتدة شود.
-
peg
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گیره، میخ، پا، میخ چوبی، چنگک، درجه، دندانه، میخکوب کردن محکم کردن، میخ زدن، زحمت کشیدن، کوشش کردن
-
مکوکب
فرهنگ فارسی معین
(مُ کَ کَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - ستاره دار کرده ، منقوش به نقش ستاره . 2 - به وسیلة میخ های زر و سیم میخکوب شده .
-
تقماق
لغتنامه دهخدا
تقماق . [ ت ُ ] (ترکی ، اِ) میخکوب که بعضی مردم هند آن را میخچو گویند. (غیاث اللغات ). در فرهنگ ترکی میخکوب وتبرتقماق نیز گویند و تخماق به خای معجمه ، بجای قاف اول ظاهراً لهجه ٔ بعضی است . (آنندراج ) : تا بند نگردد بزمین اول میخ تقماق بفرقش نتوان محک...
-
کوزینه
لغتنامه دهخدا
کوزینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) کودینه و چکش کلان و میخکوب و کدین . (ناظم الاطباء). کودینه . (اشتینگاس ). رجوع به کودینه شود.
-
کودیان
لغتنامه دهخدا
کودیان . [ ] (اِ) کودین . کودینه . چکش بزرگ یاکلوخ کوب . (از اشتینگاس ). میخکوب و کدین . (ناظم الاطباء). و رجوع به کودین ، کودینه ، کدین و کدینه شود.