کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میخچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
میخچه
/mixče/
معنی
۱. [مصغرِ میخ] میخ کوچک.
۲. (پزشکی) ورمی سفت و سخت شبیه تاول که از تکثیر سلولهای طبقة شاخی پوست در روی دست یا پا پیدا میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
میخچه
فرهنگ فارسی معین
(چِ) (اِمصغ .) 1 - میخ کوچک . 2 - برآمدگی کوچک و سفت که بر اثر فشار روی انگشتان به وجود می آید.
-
میخچه
لغتنامه دهخدا
میخچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر میخ یعنی میخ کوچک و میخ مانند. (از یادداشت مؤلف ). || ماده ٔ کوچکی صلب و محدود که در کف پا و میان انگشتان پامتشکل می گردد و گاه به قدری موجع است که شخص را عاجز از راه رفتن می کند. (ناظم الاطباء). پینه ای چون میخ ...
-
میخچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) mixče ۱. [مصغرِ میخ] میخ کوچک.۲. (پزشکی) ورمی سفت و سخت شبیه تاول که از تکثیر سلولهای طبقة شاخی پوست در روی دست یا پا پیدا میشود.
-
میخچه
دیکشنری فارسی به عربی
ذرة
-
میخچه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: mixča / mixgušti طاری: mixča طامه ای: mixča طرقی: mixgöždi کشه ای: mixča نطنزی: mixča/ mixgušdi
-
جستوجو در متن
-
spike 55
فرهنگ لغات علمی
میخچه
-
displacement spike’s 55
فرهنگ لغات علمی
میخچه جابه جایی
-
thermal spike’s 58
فرهنگ لغات علمی
میخچه گرمایی
-
spiles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیلنگ ها، میخچه، گل میخ، توپی، سوراخ گیر، میخ چوبی، بستن، با میخ چوبی مسدود کردن
-
pickets
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیک ها، دستک، کشیک، چوب نوک تیز، میخ چوبی، میخچه، چوب پرچین، پاسدار، اعتصاب کردن، نرده کشیدن، مراقبت کردن، بستن، افسار کردن، جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
-
ذرة
دیکشنری عربی به فارسی
هسته , اتم , جوهر فرد , جزء لا يتجزي , کوچکترين ذره , غله , دانه ذرت , ميخچه , دانه دانه کردن , نمک زدن , خرده , ذره , نقطه , با شتاب نوشتن , دره , خس , ريزه , خال
-
picket
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جادوگر، دستک، کشیک، چوب نوک تیز، میخ چوبی، میخچه، چوب پرچین، پاسدار، اعتصاب کردن، نرده کشیدن، مراقبت کردن، بستن، افسار کردن، جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
-
بثور
لغتنامه دهخدا
بثور. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بثرة و بثر. (منتهی الارب ). رجوع به بثر و بثرة شود. در نزد اطباء اورام کوچکی است و برخی از آن دموی است مثل شری و بعضی صفراوی است مثل غلة و جمرة و نوعی سوداوی مثل جرب و میخچه و بعضی بلغمی مثل شعرای بلغمی و برخی مائی مثل نفاطات...
-
pin
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پین، سنجاق، میخ، گیره، پایه سنجاقی، میخچه، میله برامدگی، میله بازی بولینگ، میخ کوچک ساعت، دستگیره در، گیره سر، گیره کاغذ، گیره لباس، میلهچوبی، متصل کردن، سنجاقزدن به، باسنجاق محکم کردن، متصل کردن به، گیر افتادن